کاکل قرمزی، جوجه کوچولو، میخواهد بخوابد و از پدرش میخواهد تا برایش قصه بخواند. اما هر بار هنگامی که پدر به بخش هیجانانگیز داستان میرسد کاکل قرمزی وارد داستان میشود و جریان قصه را تغییر میدهد. او اجازه نمیدهد تا هنسل و گرتل گرفتار زن جادوگر بدجنس بشوند و شنل قرمزی به گرگ پاسخی نمیدهد و نمیگذارد که جوجه کوچولو بابت یک بلوط سر و صدا راه بیندازد. سرانجام زمانی که پدر خسته میشود، کاکل قرمزی قصه خودش را برای پدر میگوید. این ماجرایی است که بیشتر والدین آن را تجربه کردهاند. داستان، رابطهی زیبای بین پدر و فرزند و اهمیت قصهگویی را نشان میدهد.
کتاب کاکل قرمزی وسط کتاب خواندن پدرش می پرد