مشتی جنازه بی کفن و بی گور/ دیوار روی دوش و جمیعا کور/ رفتند سمت روزنه ای بی نور/ دنبالشان برای عزا رفتم
هم آن جنازه های جوان بودم/ هم او که رفت در پی شان بودم/ من را صدازد آن که من آن بودم/ برگشتم و به سمت صدا رفتم
آن سوی قصه یک شب خالی بود/ پوچی در انجماد توالی بود/ دیوار یک توهم عالی بود/ بیهوده پشت پنجره ها رفتم