صبح یک روز آفتابی زیبا، قطره ی کوچک مشغول بازی و آب تنی بود. او همراه با دوستانش روی دریای آبی بزرگ شنا می کرد و از این سو به آن سو می رفت. کمی که گذشت گرمش شد و احساس کرد سبک شده است. کمی بعدتر احساس کرد که دارد از سطح دریا بلند می شود و بالا می رود. دست دوستانش را گرفت تا بالا نرود ولی آنها هم همراه او به پرواز در آمدند. بعضی ها می ترسیدند و بعضی هایشان خوشحال بودند. آنقدر بالا رفتند تا دریا برایشان کوچک شد. قطرهای کوچک و دوستانش سردشان شده بود. همانطور که دست هم را گرفته بودند به هم چسبیدند تا گرم شوند. قطره ی کوچک همراه با دوستانش به پرواز در آمدند و از دریا دور شدند. آنها تبدیل به یک ابر زیبا شده بودند.
افتضاح بود
خیلی عالییییی بود من که ازش خوشم اومد
خیلی دوست داشتم عالی و جذاب بود
خیلی خیلی بعد بود بخواطرش نیاز گرفتم واقع که
خیلی خیلی عاللللی بود خداروشکر میکنم
حقته خیلییی عالییی بود
خیلی خیلی بد بود
خیلی زشت و مزخرف بود
خیلی بد بود معلمم این دیگه چیه معلوم نیست چی هست
خیلی بد بود
خیلی بد بود
خیلی کوتاه وبدبدبد
خیلی بد بود
خییییلییی بذ
خیلی بد
بدک نبو۶
واقعاً بد بود