چشمها و دهانش را چند بار باز و بسته کرد ماه ماهی با خودش گفت : آفرین چه باران خوبی! ناگهان صدای پاهای زیادی را شنید خمیازه ای کشید و دست و صورتش را تند تند شست حالا او تنها ماهی برکه بود دوست داشت با همه حرف بزند قبلا چند تا قورباغه هم بودند ولی از چند روز پیش پیدایشان نبود.