مژگان شيخی متولد سال 1341 و دارای مدرک مترجمی زبان انگليسی است. وی از سال 63 كار نوشتن را با داستان «بلبل نوک طلا و باغ آرزوها» آغاز كرد. شیخی هم در زمينه ادبيات كودكان و هم ادبيات بزرگسالان فعاليت داشته است و تاكنون بيش از 150 عنوان از كتابهايش به چاپ رسيده است كه برخی از آنها برای فيلمهای سينمايی قرارگرفتهاند. از آثار او در زمينه ادبيات كودک میتوان به «زندگی حضرت يوسف»، «تابستان و غاز سفيد»، «دستی برای دوستی» و «گلی در سرزمين زمستانها» و «365 قصه برای 365 روز سال» اشاره کرد.
گرگ اخم هایش رفت توی هم. از جلوی در دور شد. حسن کچل نفس راحتی کشید و گفت: «باید بروم و به این بزها بگویم که این گرگ است ولی نه، حتی از من هم می ترسند و در را باز نمی کنند...» در این فکرها بود که چه کار کند و چه کار نکند باز سروکله ی گرگ پیدا شد.