آنچه از من مانده را جمع می کنم و در خودم فرو می روم قید هوا، پنجره اصلا قید خودم را می زنم اما باز هوایی در سرم می چرخد که موهایش سیاه شال افتاده بر گردنش، بنفش و آن چند تار سفید پیچ خورده ی موهایش بی نام ترین قشنگی دنیاست.