یک حرفه عالی یه شوهر خوش تیپ و دوست داشتنی خانه ای زیبا در حومه شهر و طرحی برای پر کردن آن از کودکان. زندگی عالی است - یا اینطور به نظر می رسد.
سپس او در یک تصادف وحشتناک ... و همه چیز به هم می ریزد.
اکنون ویکتوریا قادر به راه رفتن نیست. او نمی تواند خودش غذا بدهد یا لباس بپوشد. او حتی نمی تواند صحبت کند. او با مراقبت بیست و چهار ساعته در طبقه بالای خانه خود محبوس است.
سیلویا رابینسون توسط شوهر ویکتوریا استخدام می شود تا از او مراقبت کند. اما معلوم شد که ویکتوریا آنطور که سیلویا تصور می کرد آسیب دیده نیست. داستانی وجود دارد که ویکتوریا به شدت میخواهد بگوید... اگر میتوانست کلمات را بیرون بیاورد.
سپس سیلویا دفتر خاطرات ویکتوریا را در یک کشو پنهان می کند.
کتاب بانوی طبقه بالا