زن: کی اینجاست؟ [پسر جوان با سر و وضعی به هم ریخته، و ویولنی شکسته در دست، به سمت زن می آید.] پسر جوان: گلین گلین.. نترس منم... [روی صندوقچه می نشیند] زن: [با ناباوری به پسر جوان نگاه می کند] ... چه قدر دیر کردی؟! پسر جوان: من که جایی نرفته بودم... زن: نکنه باز دارم خواب می بینم! تو، تو خواب منی یا من تو خواب تو؟!..