گفتوگو در درشکه، راه./ خارجی/ روز. درشکه در حال حرکت است و حسن سیگارش را می پیچد. حسن: چطوری بابا، داداش جبار؟ جبار: می گیم خوبیم که بد نباشیم وگرنه حال و روزمون که معلومه. حسن: راسته که میگن شهرداری می خواد درشکه ها رو جمع کنه؟ جبار: درشکه های قدیمی مثل مارو شاید ولی جدیدها رو نمی تونن جمع کنن. آخ! اگه آدم اسب خوب و درشکه خوب داشته باشه... حسن: اسب خوب و درشکه خوب، پول خوب هم می خواد. اگه پول داشته باشی، همه چی داری. اگه پول داشته باشی، می تونی کباب بخوری، دسر بخوری، شراب بخوری، تو رختخواب های خوب بخوابی. اگه آدم پول داشته باشه، قوی میشه. اگه آدم پول داشته باشه، می تونه خونه داشته باشه و زن بگیره. اجاقش روشن باشه. بچه داشته باشه. اگه پول نداشته باشی، تو دنیا هیچی از تو بدتر و کثیف تر نیست.