«راننده نوار کاست را داخل ضبط گذاشت و آن را روشن کرد. خواننده با صدای دل نشینی می خواند: خاطره هرجا که میری به یاد من باش اون ور دنیا که میری به یاد من باش کنار هر شقایقی، هرجا که دیدی عاشقی به یاد من باش، به یاد من باش ارسلان برای لحظه ای جا خورد. بیشتر دقت کرد؛ شعر خواننده، روایتگر حال او بود. نتوانست خودش را کنترل کند. اشک هایش جاری شد. برای آن که راننده متوجه نشود؛ صورتش را از پنجره بیرون برد. در لابه لای اشک ها، خاطره را دید که گاهی بر فراز ماشین، لحظه ای جلوی آن و گاهی بر روی ارتفاعات پرواز می کند و به او لبخند می زند.»