اگر گذرتان به آن کلبه ی آبی افتاد که میان چمنزاری پر از گل های قرمز قرار دارد؛ یعنی همان کلبه ای که از روی پل چوبی دیده می شود و آن جا ابتدای شهر کوچکی است که زادگاه من است؛ شک نکنید و حتما در بزنید. اگر عمویم بنانسیو درون کلبه باشد، در را با لبخندی همیشگی به روی شما باز می کند و شما ریش ها ی خاکستری اش که با خرده های شکلات لکه لکه شده اند را می بینید و...