جان راسکین (۱۸۱۹ فوریه ۸–۱۹۰۰ ژانویه ۲۰) منتقد هنر انگلیس در دوران ویکتوریا و نیز حامی هنر، طراح ونقاش، یک متفکر اجتماعی برجسته و نیکوکار بود. او در موضوعات متنوعی مانند زمینشناسی، معماری، اسطوره شناسی، پرنده شناسی، ادبیات، آموزش و پرورش، گیاهشناسی و اقتصاد سیاسی نوشته است. سبک نوشتن او و فرمهای ادبی نوشتههایش به همان اندازه متنوع بودند. توصیفات ظریف هنر در نوشتههای اولیه اش بعدها جایگزین گفتگویی ساده برای تأثیر بیشتر افکارش شد. او در تمام نوشتههای خود بر ارتباط بین طبیعت، هنر و جامعه تأکید کرد. او همچنین طرح و نقاشیهای دقیقی از سنگها، گیاهان، پرندگان، مناظر، و ساختارها و تزئینات معماری کشیده است. او در نیمه دوم قرن ۱۹ و تا جنگ جهانی اول بسیار با نفوذ بود. پس از یک دوره کاهش نسبی، شهرت او بهطور پیوسته از سال ۱۹۶۰ با انتشار مطالعات علمی متعدد بهبود یافت. در ابتدا راسکین با توجهای گسترده در کتاب نقاشان مدرن به دفاع از آثار ویلیام ترنر میپردازد و با بسط استدلالهای آن نتیجه میگیرد که نقش هنرمند صداقت در بیان طبیعت است. از دهه ۱۸۵۰ او با نفوذ خود به دفاع از افراد پیش رافائلی میپردازد. سپس به صورت فزایندهای بر مسائل اجتماعی و سیاسی تمرکز کرد. راسکین در سال ۱۸۶۹ اولین استاد هنرهای زیبای دانشگاه آکسفورد شد؛ جایی که خودش مدرسه طراحی راسکین را تأسیس کرد. در سال ۱۸۷۱ شروع به نوشتن نامههایی ماهانه به کارگران بریتانیا کرد. در این دوره از زندگی خود ایدئولوژی جامعه ایدهآل خود را توسعه داد. در نتیجه این فعالیتها مؤسسه سنت جورج تأسیس شد.