محمد بکایی در سال 1345 شمسی در تبریز به دنیا آمد. او از 4 سالگی به علّت فشار رژیم وممنوع المنبر شدن پدرش، ناگزیر همراه خانواده، زادگاهش را ترک کرد و ساکن تهران گردید. پس از اتمام دورهی دبیرستان و گرفتن دیپلم در سال 1363، وارد دانشکدهی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد. چندی بعد از تحصیل در آنجا انصراف داد و به علوم حوزوی روی آورد. از سال 60 الی 71 در حوزهی علمیّه قم تا پایان دورهی سطح را فرا گرفت و از مطالعه و تحقیق در منطق، فلسفه و کلام نیز بیبهره نبود. وی از سال 63 تا 67 به طور متناوب در جنگ حضور داشت و داستان نویسی را با چاپ اولین اثرش در گاهنامهی داستان(68) آغاز کرد. مدتی مسؤول بخش قصهی واحد ادبیات حوزهی هنری بود و در کلاسهای پیک قصهنویسی آن مرکز فرهنگی، تئوری داستان راتدریس میکرد. در نشریاتی همچون پیام انقلاب، سوره، ادبستان، ادبیات داستانی، کیهان، رسالت، همشهری و... داستانهایی را به چاپ رساند. از سال 72 با هوشنگ گلشیری آشنا شد و در جلسات داستانخوانی او حضور مداوم داشت و از سخنانش بهرهها جست. وی در کنار داستان نویسی از کار در زمینهی سینما و تلوزیون هم غافل نماند. نوشتن فیلمنامه، ساخت مستند برای شبکهی سحر سیمای برونمرزی و همکاری با شبکهی 3 سیما از فعالیتهای فرهنگی اوست. او آثار چون: «تجارت»،«نخستین دلاور»، «دورترین گور»،«تپهی پونه»، و «مردی از بهشت» را برای کودکان و نوجوانان نوشت. بکایی دستی در نقد هم دارد. او در ماهنامهی ادبیات داستانی تحت عنوان «بازتاب اساطیر در آینهها» به نقد اساطیری داستان «آینه» از سیروس شمیسا پرداخت.