جان اوليري بدتر از آن چیزی که تصور می شود زندگی کرده است. در سن نه سالگی، جان بر روی 100٪ بدنش به شدت سوزانده شد. هیچ کس از او انتظار نداشت که شب اول زنده بماند. اما او زنده ماند. وی سپس ماه ها در رختخواب بیمارستان، ده ها عمل جراحی و سالها درمان، جان سالم به در برد. قبل از دهمین سالگرد تولد، جان همه انگشتان خود را به دلیل قطع عضو از دست داد. این پایان نبود. سفر جان تازه شروع شده بود. از این فاجعه، جان بزرگترین هدیه را دریافت کرد - پذیرای حقیقت است که فارغ از چالش های شخصی و حرفه ای ما، ما چگونگی را انتخاب می کنیم. به عنوان یک پسر در آن تخت بیمارستان، جان نمی توانست چیزهای شگفت انگیزی را که انجام می داد، پیش بینی کند. اما سفر وی از آنچه که تا به حال تصور می کرد تواناتر و پاداش بخشتر بود. این قدرت را به او داد. این سوختن او را سوار کرد. این امید را فراهم کرد. این به او شفقت و درک می آموخت و این به او پایه و اساس محکمی برای زندگی داد.