من دیویدم. پدربزرگ و مادربزرگم حدود صد سال پیش از لهستان به آمریکا آمدند. من هم توی آمریکا به دنیا آمدم. یکی از مهم ترین کارهای زندگی ام، این بود که توی چهار سالگی بدون چرخ کمکی، دوچرخه سواری یاد گرفتم. با دوچرخه ام همه جا می رفتم و خیلی دوستش داشتم. همیشه عاشق نقاشی کشیدن بودم. برادرم، «باب» نقاشی کردن را بهم یاد داد. برایم یک صورت کشید. اولین صورتی که خودم کشیدم، شکل آدم فضایی شد. ولی تمرین کردم و تمرین کردم تا توانستم قشنگ نقاشی کنم. این تمرین ها بعضی وقت ها به دردسرم می انداخت. چون همیشه و همه جا مشغول نقاشی کردن بودم. بعد هم رفتم دانشگاه و آنجا هم نقاشی خواندم. کم کم برای نقاشی هایم قصه هم نوشتم. الان ازدواج کرده ام و سه تا بچه دارم. همه ی بچه هایم نقاشی کردن را دوست دارند، ولی فکر نکنم هیچ کدامشان بخواهند تصویرگر یا نویسنده شوند.