داستان سرایان، زمان زیادی را صرف پرداختن به پیرنگ، شخصیت ها و محیط داستان می کنند، اما نباید فراموش کرد این عناصر داستانی فقط ابزاری برای یک هدف نهایی هستند. هدف اصلی برای اغلب داستان سرایان این است که کاری کنند مخاطبین، داستان آن ها را کامل بخوانند، نظر مثبتی درباره ی اثر داشته باشند و آن را به دیگران نیز پیشنهاد دهند؛ به عبارت دیگر، هدف آن ها این است که اثرشان، محبوب و پرطرفدار شود.
اما در بسیاری از اوقات، این اتفاق رقم نمی خورد. چه چیزهایی در شخصیت ها، پیرنگ و محیط باعث می شود که مخاطبین به یک داستان علاقه پیدا کنند؟ پاسخ این سوال را می توان در چهار مورد خلاصه کرد: «دلبستگی»، «نوآوری»، «تنش»، و «رضایت». در واقع تمام داستان ها را می توان بر اساس میزان موفقیت خود در این چهار بخش، مورد سنجش قرار داد. در این مطلب درباره ی این چهار عنصر ضروری برای تبدیل داستان ها به آثاری پرطرفدار و به یاد ماندنی صحبت می کنیم.
1- «دلبستگی»
این مورد، نشان دهنده ی میزان همذات پنداری مخاطبین با عناصر داستان است. اگر احساس دلبستگی زیاد باشد، مخاطبین انتظار نتیجه هایی مشخص را از بخش های مختلف داستان خواهند داشت: آن ها شاید بخواهند که شخصیت قهرمان به موفقیت برسد، شخصیت شرور سزای کارهایش را ببیند، کاراکترهای عاشق به هم برسند، و موضوعاتی از این دست. عنصر دلبستگی، تأثیرگذاری عاطفی را در رویدادهای داستان به وجود می آورد و آن را قدرتمندتر می کند. داستان هایی که حس همذات پنداری بالایی را به وجود می آورند، موفق می شوند که بیشتر مخاطبین را وادار به مطالعه ی کامل اثر کنند.
«دلبستگی» چگونه به وجود می آید؟
منبع اصلی دلبستگی در اغلب داستان ها، پروتاگونیست ها یا شخصیت های اصلی هستند. طرفداران کتاب «جین ایر» می دانند این نکته چقدر ضروری است که شخصیت اصلی داستان، دوست داشتنی و قابل همذات پنداری باشد. همچنین ممکن است مخاطبین به مکان ها و سوژه های غیرانسانی این احساس را پیدا کنند، اما حتی حیوانات کوچک و بامزه نیز شانسی برای خلق دلبستگی ندارند مگر این که ویژگی های انسانی را از خود نشان دهند. عناصر داستانی ای که دست روی نیازهای عاطفی مخاطبین خود می گذارند، می توانند احساس دلبستگی عمیقی را در آن ها ایجاد کنند. البته نویسنده در انجام این کار باید توجه زیادی به پیشینه ی مخاطبین مورد نظر خود داشته باشد. افرادی با سن، نژاد یا جنسیت یکسان احتمالا مشکلات و رویدادهای مشابهی را تجربه کرده اند، و به احتمال زیاد، آرزوهای مشابهی نیز در سر دارند.
آن روز نمی شد پیاده روی کرد. هرچند صبح، یک ساعت در بوته زار عریان پرسه زده بودیم، اما از وقت ناهار (خانم ریید وقتی تنها بود زود ناهار می خورد) باد سرد زمستانی ابرهای تیره را با خود آورد و چنان بارانی شروع شد که دیگر نمی شد از خانه بیرون رفت. من از این موضوع خوشحال بودم، چون از پیاده روی طولانی در بعد از ظهرهای سرد خوشم نمی آمد. دوست نداشتم دم غروب با انگشتان کرخت به خانه برگردم. سرکوفت های بِسی، پرستار بچه ها، آزارم می داد. من از الیزا، جان و جورجیانا ریید ضعیف تر بودم و برای همین احساس حقارت می کردم. حالا الیزا، جان و جورجیانا در اتاق مهمانخانه، دور مادرشان جمع شده بودند؛ خانم ریید روی کاناپه ای کنار بخاری لم داده بود و از این که عزیزانش کنارش بودند خوشحال به نظر می رسید (فعلاً از جیغ و داد و دعوا خبری نبود). من اجازه نداشتم پیش آن ها باشم. می گفت متاسفانه مجبور است مرا از خودشان دور نگه دارد، اما تا وقتی از بِسی نشنود و به چشم خودش نبیند که نهایت سعی ام را می کنم بچه ی خوب تر و خونگرم تری باشم، حق ندارم پیش آن ها بروم. باید رفتارم را بهتر می کردم و جذاب تر و دلنشین تر می شدم—حتماً منظورش پرروتر و بی قیدتر بود—وگرنه ناچار بود مرا از نعمت هایی که کوچولوهای شاد و راضی دارند، محروم کند. از کتاب «جین ایر»
موانع و مشکلات در خلق «دلبستگی»
دلبستگی به شکلی ناگهانی به وجود نمی آید. به شکل کلی، مخاطبین نیاز دارند که قبل از اهمیت قائل شدن برای داستان، عناصر داستانی مختلف را مشاهده و درک کرده باشند. این موضوع، اهمیتی دوچندان به چگونگی آغاز قصه می بخشد. اگر نویسنده در آغاز، تمام تمرکز خود را روی ایجاد حس دلبستگی بگذارد و از سه عنصر دیگر غافل شود، داستان ضرباهنگی کند و کسل کننده به خود می گیرد؛ این مورد معمولا زمانی اتفاق می افتد که نویسنده می خواهد زندگی عادی شخصیت اصلی را قبل از شروع ماجراجویی اصلی توصیف کند. همانطور که گفته شد، دانستن و تمرکز بر پیشینه ی مخاطبین هدف، کمک زیادی به پرطرفدار شدن آثار می کند، اما این کار همزمان باعث می شود دایره ی مخاطبین محدودتر از قبل گردد.
2- «نوآوری»
این مورد، به میزان موفقیت اثر در شگفت زده کردن مخاطبین اشاره دارد. اگر یک داستان بتواند نوآوری زیادی ارائه کند، مخاطبین با لذت بیشتری به سراغ کسب درکی بهتر از عناصر داستانی مختلف می روند. نوآوری می تواند احساسات قدرتمند و عمیقی از شوخ طبعی، شگفتی، رمز و راز، و یا تهدید را منتقل کند. علاوه بر این، وجود نوآوری در برخی عناصر داستانی مشخص می تواند احساس «دلبستگی» را نیز نسبت به آن عناصر در مخاطبین برانگیزد.
«نوآوری» چگونه به وجود می آید؟
این مورد می تواند در تمام بخش ها و اجزای داستان نمود داشته باشد. ژانر «داستان گمانه زن» و تمام زیر-ژانرهای آن از این عنصر به عنوان نیروی محرکه ی خود استفاده می کنند. داستان چه درباره ی سفرهای فضایی در آینده باشد و چه لوبیایی سحرآمیز، این عنصر مخاطبین را با چیزهایی رو به رو می کند که شاید در زندگی روزمره هیچ وقت اتفاق نیفتند. این که چه محیطی را برای روایت داستان انتخاب می کنید و چگونه از نوآوری در آن محیط بهره می برید، عاملی بسیار تعیین کننده در میزان محبوبیت اثر شما خواهد بود.
نوآوری در ژانرهای دیگر، معمولا به واسطه ی شخصیت های غیرمعمول به داستان تزریق می شود. پیرنگ نیز می تواند میزبان این عنصر باشد و رایج ترین قالب برای انجام این کار، روایت داستان به شکل غیرخطی است. استفاده از زبانی بدیع و غیرمعمول نیز می تواند نوآوری به حساب آید. نوآوری صرف نظر از این که در کدام بخش از داستان بروز می کند، به جزئیاتی نیاز دارد که آن را از دنیای عادی متمایز می کند. ایده ی نوآورانه ای که بیش از اندازه خلاصه بیان شود، برای مخاطبین به یک ناامیدی تبدیل خواهد شد.
موانع و مشکلات در خلق «نوآوری»
نوآوری مستلزم به کارگیری عناصری در داستان است که به ندرت مورد استفاده قرار می گیرند. البته گاهی دلیلی برای استفاده ی کم از آن ها وجود دارد. نوآوریِ بیش از اندازه در بخش های مختلف داستان، ممکن است به احساس «دلبستگی»، «تنش» و «رضایت» در مخاطبین صدمه بزند. هنگام استفاده از این عنصر، همیشه باید به خاطر داشت که انسجام بلندمدت داستان، مهم تر از جذابیت کوتاه مدت آن است.
دلیل این نکته این است که نوآوری هیچ وقت دوام ندارد. به محض این که یک ایده به تکامل می رسد و گسترش می یابد، تمام نوآوری که در آن وجود داشت، از بین می رود. «داستان های کوتاه»، قالبی بسیار مناسب برای نوآوری هستند چرا که این نوع از داستان ها معمولا قبل از این که احساس نوآوری از بین برود، به پایان می رسند، در حالی که در رمان ها اینگونه نیست. برای حفظ این عنصر در سراسر یک رمان، عناصر جدید و شگفت انگیز باید به شکلی پیوسته به مخاطبین معرفی شوند. در بسیاری از داستان های بلند، نوآوری های زیادی در ابتدای داستان ارائه می شود و پس از آن، عنصر «دلبستگی» سکان هدایت تخیل مخاطبین را به دست می گیرد.
3- «تنش»
این مورد بر میزان هیجانی که رویدادهای داستان در مخاطبین ایجاد می کند، تمرکز دارد. اگر تنش در یک داستان بالا باشد، مخاطبین تمام اتفاقات را با جدیت پیگیری می کنند و به شدت کنجکاو می شوند که داستان چگونه به پایان می رسد. داستان های موفق و محبوب در «ژانر تریلر» که—آثاری همچون کتاب «دختره گمشده»—توجه مخاطبین را در سراسر داستان معطوف به خود نگه می دارند.
مردها واقعاً فکر می کنند چنین دختری وجود دارد. شاید به این دلیل گول خورده اند که بسیاری از زن ها می خواهند تظاهر کنند که چنین دختری هستند. برای مدتی طولانی، دختر باحال بودن آزارم می داد. پیش از این، مردهای زیادی را دیده ام – دوستان، همکاران، غریبه ها – که گیر زنان متظاهر این چنینی افتاده اند و دلم می خواسته این مردان را بنشانم و به آن ها آرام بگویم: شما با یه زن واقعی قرار نگذاشته اید، شما با زنی قرار گذاشته اید که کلی فیلم دیده که مردای ناشی از نظر روابط اجتماعی، فیلمنامه ی آن ها را نوشته اند و هنوز فکر می کنند چنین زنانی وجود دارند و ممکن است روزی آن ها را ببوسند. دلم می خواست یقه یا کیف این بیچاره ها را در حالی که به طرف این زنان می روند، بگیرم و بکشم و به آن ها بگویم: «این عوضیا مردایی رو که کثیفن اون قدرها هم دوست ندارن. هیشکی اون قدرها مردای این جوری رو دوست نداره.» از کتاب «دختر گمشده»
«تنش» چگونه به وجود می آید؟
تنش به واسطه ی وجود مشکلات ایجاد می شود؛ چه اسراری برای حل کردن و چه موانعی برای رد شدن. این موضوعات حل نشده و گاها مرموز، عدم اطمینان و تعلیقی را به وجود می آورد که مثل کمانی تا انتها کشیده شده، بی صبرانه منتظر رسیدن به نتیجه و هدفی مشخص است. البته مشکلات مختلف، توانایی یکسانی در خلق تنش ندارند. قبل از هر چیز، نتیجه ی یک مسئله باید برای مخاطبین مهم شده باشد. اگر حس «دلبستگی» نسبت به عناصر داستانی بیش از اندازه کم باشد و یا مشکلات، تأثیر چندانی بر آن عناصر نداشته باشند، تنش بالایی در داستان به وجود نخواهد آمد.
میزان احتمال شکست شخصیت ها نیز مهم است. احتمال بالای شکست، به خصوص برای شخصیت اصلی، تنش زیادی را ایجاد می کند. اگر یک موفقیت، کاملا قابل حدس باشد، خبری از تنش نخواهد بود. خلق مشکلات و حفظ تنش، یکی از هدف های اصلی طرح داستانی یا پیرنگ است. خلق ساختاری منسجم با کشمکش های متنوع و پیوسته، تأثیر بسزایی در محبوبیت اثر خواهد داشت.
موانع و مشکلات در خلق «تنش»
داستان سرایان گاهی اوقات به امید خلق تنش، خود را وارد چاله ای می کنند که بیرون آمدن از آن ممکن نیست. افزایش احتمال شکست، تنش را افزایش می دهد اما اگر مسئله آنقدر سخت و پیچیده شود که راه حل آن غیر قابل باور به نظر برسد، صدمه ای جبران ناپذیر به داستان وارد می آید و مخاطبین، اعتماد خود به نویسنده را از دست می دهند. مسئله ی دیگری که در مورد تنش وجود دارد این است که این عنصر بیشتر بر احساسات و عواطف منفی تکیه می کند و گروهی از مخاطبین، علاقه ای به مطالعه درباره ی این احساسات ندارند. البته می توان بدون تاریک کردن اتمسفر داستان، میزانی از تنش را به اثر اضافه کرد اما این کار، به مهارت بالایی نیاز دارد و تنش ایجاد شده نیز اغلب کمتر از حد معمول خواهد بود. به این دلیل، قصه هایی که فضای روشن تر و کم مشکل تری را به تصویر می کشند، بیش از سایر داستان ها بر عناصر «نوآوری» و «دلبستگی» تمرکز می کنند.
4- رضایت
این مورد به میزان خوشنودی مخاطبین از نتایج و بروندادهای مختلف داستان اشاره می کند. اگر میزان رضایت در داستان بالا باشد، مخاطبین پس از به پایان رسیدن آن، افکار و احساساتی شادی بخش را تجربه می کنند که در خاطرشان ثبت می شود. وجود عنصر رضایت باعث می شود مخاطبین احساس کنند که داستان، ارزش انرژی و زمانی را که برای آن صرف کرده اند، داشته است، و می توانند آن را به دیگران نیز پیشنهاد دهند.
«رضایت» چگونه به وجود می آید؟
بزرگترین منبع برای خلق رضایت، باز شدن گره ی مشکلاتی است که تا قبل از این، «تنش» را به داستان اضافه می کردند. اگر «تنش» همان کمان تا انتها کشیده شده باشد، رضایت نیز رها کردن تیر از آن کمان خواهد بود. نویسندگان برای ایجاد رضایت عمیق، ابتدا به شکلی حساب شده وعده هایی به مخاطبین می دهند و سپس به شکلی باورپذیر آن وعده ها را عملی می کنند. اگر نویسنده در خلق احساس «دلبستگی» موفق عمل کرده باشد، مخاطبین بی صبرانه منتظر تجربه ی احساس رضایت، از طریق شکست خوردن شخصیت منفی، به هم رسیدن شخصیت های عاشق، و یا باز شدن گره ی بزرگ داستان خواهند بود. برآورده ساختن انتظارات مخاطبین در مورد نتایج رویدادهای داستان، همیشه کار آسانی نیست. به شکل کلی، نویسنده باید اطمینان حاصل کند که شخصیت اصلی به واسطه ی تمام نقاط قوت و ضعف خود، راه حل نهایی را رقم زده، و راه حل نهایی نیز، کاملا با مشکلات و مسائل مطرح شده همخوانی دارد.
موانع و مشکلات در خلق «رضایت»
بدیهی است که رضایت، در اساس، «تنش» را کاهش می دهد. به همین دلیل است که این عنصر، نقش اصلی خود را در انتهای داستان ایفا می کند. با این وجود، داستان های بلند معمولا از طریق حل مشکلات کوچک تر و خلق مسائل جدید در سراسر داستان، احساسی پیوسته اما کمرنگ از رضایت را به مخاطبین می بخشند، در حالی که «تنش» داستان خود را نیز همچنان حفظ می کنند. افشاسازی های بزرگ، احساسی عمیق از رضایت را به وجود می آورد. این موضوع باعث شده بسیاری از داستان سرایان بیش از اندازه از افشاسازی های ریز و درشت استفاده کنند و به این ترتیب، به داستان صدمه بزنند. اگر طول داستان چیزی بیشتر از فقط چند پاراگراف باشد، عنصر رضایت به تنهایی نمی تواند در موفقیت اثر تعیین کننده ظاهر شود. در واقع باید به این نکته توجه کرد که قربانی کردن عناصر دیگر برای ایجاد احساس رضایت در پایان، مخاطبین را از اثر دور خواهد کرد.
در پایان ذکر این نکته مهم است که این چهار عنصر در کنار یکدیگر می توانند بیشترین تأثیرگذاری را داشته باشند. با اینکه میزان استفاده از آن ها در داستان های مختلف، متفاوت است اما یک قصه ی جذاب، با مشکلات ریز و درشت حتی جذاب تر می شود، یک قصه ی پرماجرا بدون عمق عاطفی تأثیر چندانی نخواهد داشت، و یک ماجرای نوآورانه و یا پرتنش در نهایت به نتیجه ای مشخص و رضایت بخش نیاز دارد. نویسندگان همیشه باید این نکته را مدر نظر داشته باشند که در گوشه و کنار جهان تخیلی خود، برای همه ی این عناصر حیاتی جا داشته باشند.