«آیا امروز، روز خوبی برای مردن است؟» این کلمات، نخستین سطر از رمان «جایی که عاشق بودیم» اثر «جنیفر نیوِن» را شکل می دهد: اولین اثر از این نویسنده در «ادبیات نوجوان» که بلافاصله در فهرست «پرفروشترین کتاب های نیویورک تایمز» قرار گرفت. کتاب «جایی که عاشق بودیم» در سال 2015 به انتشار رسید و فیلمی اقتباسی در سال 2020 از آن ساخته شد.
داستان زمانی آغاز می شود که نوجوانی هفده ساله به نام «تئودور فینچ» بر لبهی ساختمان مدرسه، در فاصلهی شش-طبقهای از زمین ایستاده است و به نظر می رسد که در حال آماده کردن خود برای پریدن و خودکشی است. او اما در همین موقعیت، دختری به نام «وایولت مارکی» را می بیند که انگار خودش نیز در حال فکر به پریدن است. با این که داستان، آغازی تاریک و تشویشآور دارد، اما کتاب «جایی که عاشق بودیم» مخاطبین را به سفری پراحساس و جذاب همراه با «تئودور» و «وایولت» می برد—همزمان با این که آن ها عشق را می یابند و در کنار آن، با مشکلات شخصی خودشان روبهرو می شوند.
به حمام می روم، لباس هایم را درمی آورم و زیر آب داغ داغ می روم. آنقدر آنجا می ایستم تا پوستم قرمز و آبگرمکن خاموش شود. حوله را دور خودم می پیچم و روی آینهی بخار گرفته می نویسم: فقط مراقب باش. دوباره به اتاق می روم و از زاویهای دیگر آن را بررسی می کنم. اتاق دقیقا همان طوری است که قبلا بوده و با خودم فکر می کنم شاید این اتاق نیست که فرق کرده است. شاید من تغییر کردهام. حولهام را در حمام آویزان می کنم. تیشرت و شلوارک می پوشم و وقتی بخار شروع به محو شدن و پاک کردن نوشتهام می کند و یک بیضی به جا می گذارد به اندازهای که فقط دو چشم آبی، موهای خیس مشکی و پوست سفید را نشان بدهد، تصویرم را در آینهی بالای سینک روشویی می بینم. نزدیک می شوم و به خودم نگاه می کنم. این صورت من نیست، صورت شخص دیگری است.—از کتاب «جایی که عاشق بودیم» اثر «جنیفر نیون»
«وایولت» که دوست دارد در آینده نویسنده شود، پس از مرگ خواهرش در یک سانحهی رانندگی که خودش از آن جان سالم به در برد، نتوانسته است که به شکل کامل با فقدان او کنار آید. «فینچ» پسری است که به خاطر رفتارها و کارهای منحصربهفردش، فردی بیگانه و منزوی در نظر گرفته می شود—او اما با یک اختلال روانشناختی دست به گریبان است. کتاب «جایی که عاشق بودیم» داستانی پراحساس دربارهی دو نوجوانی است که عشقشان نسبت به یکدیگر، مانند یک فانوس، مسیر تاریک زندگی آن ها را—هرچند برای لحظاتی گذرا—روشن می کند.
فرآیند نوشتن این داستان برای «جنیفر نیون» فراموشنشدنی بود، چون او داستانش را بر اساس تجربهای شخصی در مورد پسری که زمانی عاشقش بود، خلق کرد. «نیون» در مصاحبه با مجلهی «Hollywood Reporter» در این باره بیان می کند: «سال ها پیش، پسری را می شناختم که بسیار دوستش داشتم. تجربهی عمیق و غمانگیزی بود. می دانستم که می خواهم روزی دربارهاش بنویسم، اما نمی دانستم این اتفاق چه زمانی رقم خواهد خورد.»
پس از این که کارگزار ادبیِ «نیون» از دنیا رفت، این نویسنده بعد از به خاطر آوردن آخرین کلماتی که او پیش از مرگش به «نیون» گفت، انگیزهی لازم برای نوشتن داستان را پیدا کرد. «نیون» در این باره توضیح می دهد: «این آخرین باری بود که او را می دیدم. به من گفت، «هر چه که می خواهی بنویسی، هر چه که قرار است کتاب بعدی تو باشد، می خواهم آن را با تمام قلبت بنویسی چون این چیزی است که باید آن را ثبت کنی، حتی اگر تو را به وحشت می اندازد.» به همین خاطر تصمیم گرفتم به چیزی که او گفت، به طریقی ادای احترام کنم.»
«نیون» که بیشتر به عنوان نویسندهی آثار غیرداستانی و داستان های تاریخی شناخته می شد، خود را وارد دنیای «ادبیات نوجوان» کرد تا بتواند موضوعاتی مهم همچون «سلامت روان»، «افسردگی» و «خودکشی» را برای مخاطبین جوانتر به تصویر بکشد. فرآیند خلق داستان، برای او نسبتا به سادگی انجام پذیرفت و تجربه های شخصیاش، به شکلی تقریبا راحت به کلمات روی کاغذ تبدیل شد. «نیون» بیان می کند: «صحبت کردن دربارهی این موضوعات با جوانان بسیار مهم است. به هیچکس نگفتم که مشغول نوشتن داستان هستم، و نشستم و آن را در شش هفته نوشتم. انگار داستان خودش می خواست از ذهن من بیرون بیاید.»
«نیون» علیرغم تحصیل در رشتهی فیلمنامهنویسی، متوجه شد که فشرده کردن و تبدیل این کتابِ حدودا چهارصد صفحهای به فیلمی تقریبا دو ساعته، کاری چالشبرانگیز است. این نویسندهی آمریکایی توضیح می دهد: «می خواستم همان احساسی که موقع نوشتن کتاب داشتم، در فیلم هم وجود داشته باشد. حتی اگر مخاطبین فیلم، تمام صحنه های رمان را ندیده باشند، حتی اگر یک شخصیت باید با شخصیتی دیگر ترکیب می شد یا مجبور می شدیم کاراکتری را به خاطر کمبود زمان حذف کنیم، احساس می کنم محصول نهایی، همان احساس را در مخاطبین به وجود آورده است. حداقل برای من اینگونه بود.»
درست است که این داستان، نسخهای خیالی از تجربهی نویسنده بود اما «نیون» به خوبی می دانست که چه میزانی از حساسیت پیرامون موضوعات خودکشی و بیماری روانشناختی وجود دارد. فیلم «جایی که عاشق بودیم»، پس از اقتباسِ انجام شده از کتاب «سیزده دلیل برای این که» از راه رسید: سریالی که صحنهای پرجزئیات از خودکشی یکی از شخصیت ها را به تصویر کشید و باعث شکلگیری جنجال های زیادی شد (این صحنهی سه دقیقهای اکنون از سریال حذف شده است).
«نیون» که از عواقب احتمالیِ پرداختن به خودکشی و بیماری روانشناختی آگاه بود، بیان می کند که همیشه «مسئولیتی بزرگ» را در زمان نوشتن کتاب احساس می کرده است. او علاوهبر استفاده از تجارب شخصی خود، از متخصصین سلامت روان و افرادِ درگیر با «اختلال دو-قطبی» کمک گرفت تا درک بهتری را از این موضوع به دست آورد که چگونه باید «فینچ» و مشکلاتش را به تصویر بکشد.
پتو را بلند می کنم و تا جایی که می توانم محکم، طوری دور خودم می پیچم که نمی توانم حتی اتاق را ببینم. مانند یک مومیایی روی تخت دراز می کشم. این شیوهای برای حفظ گرما و نور است تا نتواند دیگر به بیرون راه پیدا کند. دستم را از میان درز بیرون می برم و یک کتاب دیگر و کتاب بعدی را برمی دارم. اگر زندگی همینطوری بود، چه می شد؟ فقط بخش های شادیآور، بدون هیچ کدام از آن بخش های وحشتناک و حتی کمی ناخوشایند. اگر می توانستیم به سادگی، بخش های بد را ببُریم و بخش های خوب را نگه داریم چی؟ این کاری است که من می خواهم با «وایولت» بکنم. فقط به او بخش های خوب بدهم و بدی ها را دور نگه دارم تا در نهایت، اطراف ما را فقط خوبی احاطه کند.—از کتاب «جایی که عاشق بودیم» اثر «جنیفر نیون»
«نیون» دربارهی حساسیت های پیرامونِ مسائلِ مورد نظر کتاب، توضیح می دهد: «فکر می کنم سرانجام مجبور شدم به خودم بگویم، داستان را برای قلب خودت بنویس و چیزی را خلق کن که می شناسی. تجربهی هر فرد با موضوعات مربوط به سلامت روان متفاوت است، و من فقط می توانستم در مورد تجربهام با پسری بنویسم که می شناختمش و عاشقش بودم. همین کار را کردم. البته به محض اینکه داستان کامل شد، برگشتم و همه چیز را کاملا بررسی کردم. انتشارات «Random House» نیز همین کار را انجام داد تا مطمئن شود داستان، تا حد ممکن، مسئولانه نوشته شده است.»
«وایولت» در داستان رمان، مجلهای آنلاین به نام «جِرم» را به وجود می آورد. «نیون» با الهام گرفتن از کاراکتر خود، وبسایتی به همین نام را به وجود آورد تا آثارِ افرادی گوناگون در سراسر جهان را به انتشار برساند و بستری را برای آن ها ایجاد کند که از طریق آن بتوانند صدای خود را به گوش دیگران برسانند. «نیون» در این باره بیان می کند: «خودِ مخاطبین، سایت را به پیش می برند و بخشی ادبی در مجله داریم که بزرگترین قسمت سایت به حساب می آید. انتشار آثار نویسندگان جدید، فوقالعاده لذتبخش است. می دانم چندین نویسنده که اثرشان اولین بار در «جِرم» به انتشار رسید، اکنون قراردادهایی برای چاپ کتاب دارند. برای من هیجان زیادی دارد. این کار، رویای «وایولت» است.»