«چهار ملکه‌ی داستان‌های جنایی» در ادبیات بریتانیا



در این مطلب به شکل کوتاه با «چهار ملکه‌ی داستان جنایی» در «عصر طلایی داستان کارآگاهی» بیشتر آشنا می شویم.

«عصر طلایی داستان کارآگاهی» در ادبیات بریتانیا، مانند یک حکومت پادشاهی به نظر می رسید؛ حکومتی که نه یک پادشاه، بلکه چهار ملکه بر آن سلطه داشتند: «آگاتا کریستی»، «دوروثی ال. سایِرز»، «مارجِری آلینگهام»، و «نایو مارش».

 

 

این نویسندگان با لقب «چهار ملکه‌ی داستان جنایی» شناخته شدند و در سال های بین دو جنگ جهانی، به محبوبیت دست یافتند. آن ها بسیاری از مشخصه های کنونی در «ژانر معمایی» و «ژانر جنایی» را تعریف کردند، شیوه‌ی رایج در خلق پیچ و خم های داستانی و سرنخ ها را به وجود آوردند، و کهن‌الگوهای کارآگاهانِ خیالی را به تثبیت رساندند.

اگر «ادگار الن پو» را خالقِ «داستان کارآگاهی» در نظر بگیریم، می توان گفت این چهار نویسنده، «داستان کارآگاهی» را بازآرایی کردند و آن را در قالبی جدید، در اختیار میلیون ها مخاطب در سراسر جهان قرار دادند. در این مطلب به شکل کوتاه با «چهار ملکه‌ی داستان جنایی» در ادبیات بریتانیا بیشتر آشنا می شویم.

 


 

آگاتا کریستی

حتی در میان پادشاهان و ملکه ها نیز، همیشه یک نفر در جایگاه بالاتری از سایرین قرار می گیرد، و وقتی از «ملکه های داستان جنایی» صحبت به میان می آید، آن یک نفر کسی نیست جز «آگاتا کریستی». رمان های او از مجموعِ آثارِ سه نویسنده‌ی دیگر، به فروش بیشتری دست یافته‌اند، به زبان های بیشتری ترجمه شده‌اند، و منبع الهام خلق سریال ها و فیلم های بیشتری بوده‌اند.

«بانو آگاتا»، زندگی‌ای شبیه به کاراکترهای روستایی خودش داشت. والدین او، نسبتا ثروتمند و از اشراف‌زادگان یکی از مناطق روستایی به حساب می آمدند. «کریستی» دوران کودکی خود را با حضور در اجراهای تئاتر، مهمانی ها، اردوهای ماجراجویانه برای شکار روباه، رقص ها، و جلسات موسیقی گذراند. «آگاتا» که همیشه از نوشتن لذت می برد، بعد از چند تلاشِ نه‌چندان موفقیت‌آمیز، در سال 1916 کتاب «ماجرای اسرارآمیز در استایلز» را به رشته‌ی تحریر درآورد. این داستان معمایی که «هرکول پوآرو» را برای نخستین بار به مخاطبین معرفی کرد، حدود چهار سال بدون ناشر باقی ماند تا این‌که در سال 1920 به چاپ رسید.

کارآگاه معروفِ دیگرِ «کریستی»، «خانم جِین مارپل» ابتدا در مجموعه‌ای از داستان های کوتاه به مخاطبین معرفی شد و سپس در سال 1927، برای اولین بار در کتاب «قتل در خانه کشیش» در یک رمان بلند حضور یافت. تا آن موقع، «آگاتا کریستی» به شهرتی بین‌المللی دست یافته بود، بخشی به خاطر داستان هایش، اما بیشتر به خاطر ماجرای ناپدید شدنِ ده‌روزه‌ی او که باعث شد پلیس بریتانیا جست‌وجویی گسترده را در سراسر کشور آغاز کند. این رویداد که به خبر نخستِ بسیاری از روزنامه ها در سراسر جهان تبدیل شد، شکل و مسیر زندگی «کریستی» را تغییر داد و او را (ناخواسته) وارد دنیای شهرت کرد.

ازدواج مجدد با یک باستان‌شناس جوان، ثباتی نسبی را به زندگی «کریستی» بخشید و سفرهای آن ها به نقاط مختلف دنیا، به یک منبع الهام برای خلق رمان هایی همچون «شبح مرگ بر فراز نیل» و «قتل در بین‌النهرین» تبدیل شد. 

«آگاتا کریستی» در دنیای امروز، خالق نوعی مشخص از داستان های جنایی در نظر گرفته می شود—داستان هایی با محیط روستایی، کاراکترهایی متعلق به طبقه‌ی متوسط جامعه، خشونت تلویحی، و صحنه‌ای اجتناب‌ناپذیر در انتهای داستان که در طول آن، همه‌ی مظنونین گرد هم می آیند و حقیقت برای همه آشکار می شود. اما با این‌که مشهورترین آثار «کریستی» از این الگو پیروی می کنند، او اما همچنین نویسنده‌ای خلاق و نوآور بود که با رمان هایی همچون «و سپس هیچکس نماند» و «قتل راجر آکروید»، قواعد مرسوم در قلمرو «داستان معمایی» را در هم شکست.

 

راستش دلم می خواهد بروم کدو بکارم، سبزی‌کاری کنم. اما تا به این ها فکر می کنم، یک قتل پیش می آید. من هم همه‌ی این کارها را ول می کنم به امان خدا. و از آن‌وقت تا حالا... البته می دانم الان داری چه فکری می کنی... من شده‌ام مثل سردسته‌ی خواننده های اپرا که هربار از مردم خداحافظی می کند و می رود اما این خداحافظی ها دوباره و دوباره تکرار می شود. در حقیقت، درست همین‌طور است که الان گفتم. هر دفعه با خودم می گویم: این دیگر آخری‌اش است. اما نه، باز اتفاقی می افتد! و من انگار نه انگار که بازنشسته شده‌ام. می دانی دوست عزیز، اگر سلول های خاکستری مغز بیکار بمانند، زنگ می زنند، می پوسند.—از کتاب «قتل های الفبایی» اثر «آگاتا کریستی»

 


 

 

 

دوروثی ال. سایِرز

«سایرز» که تنها فرزند یک کشیش و یک ناظم مدرسه بود، در شش سالگی زبان لاتین را یاد گرفت. او در دانشگاه «آکسفورد» در رشته‌ی زبان های مدرن و ادبیات قرون وسطی تحصیل کرد و از تجاربش در «کالج سامِرویل» برای خلق یکی از رمان های مشهور خود با حضور کارآگاه «لُرد پیتر ویمزی» بهره برد.

«سایرز» در نوجوانی، مجموعه هایی از اشعار خود را به چاپ رساند و مدتی بعد، ترجمه‌ای موفق از کتاب «کمدی الهی» اثر «دانته آلیگری» را ارائه کرد. مسیر حرفه‌ای او در قلمرو داستان های جنایی در سال 1923 و با نخستین رمان با حضور «لرد ویمزی» به نام «جسد چه کسی؟» آغاز شد.

«سایرز» پس از ترک «آکسفورد» در یک شرکت تبلیغاتی در لندن مشغول به کار شد و مدتی بعد، نویسندگی را به صورت تمام‌وقت پی گرفت. او از تجارب خود هنگام کار در این شرکت تبلیغاتی، به عنوان یک منبع الهام برای خلق رمان «تبلیغات قتل» استفاده کرد. 

«سایرز» که نویسنده‌ای صاحب سبک با زبانی گزنده و علاقه‌مند به انتقادهای اجتماعی بود، در زمان حیات خود به عنوان یکی از برجسته‌ترین نویسندگانِ داستان های معمایی در نظر گرفته می شد. او آخرین رمان معمایی خود را در سال 1937 نوشت و بعد، بدون هیچ توضیحی، داستان‌نویسی را کنار گذاشت و در عوض، بر نوشتن نمایشنامه و مقاله در مورد موضوعات مذهبی تمرکز کرد. 

 

 

مارجِری آلینگهام

در حالی که «دوروثی سایرز»، پیشینه و رابطه‌ای مشترک با نویسندگانِ تحصیل‌کرده در «آکسفورد»، همچون «سی. اس. لوئیس» و «جی. آر. آر. تالکین» داشت، «مارجری آلینگهام» دارای خاستگاهِ ادبیِ کاملا متفاوتی بود. والدین او هر دو نویسنده بودند. پدرش، داستان های عامه‌پسند می نوشت و مادرش نیز، خالق داستان های عاشقانه برای مجله های زنان بود. آن ها بلندپروازی های ادبیِ چندانی نداشتند و به نویسندگی بیشتر به عنوان یک شغل نگاه می کردند. این نگرشی بود که دخترشان، «مارجری»، نیز بعدها اتخاذ کرد.

«آلینگهام» نخستین رمان خود را در نوزده سالگی منتشر کرد. او که به شکل پیوسته مشغول خلق داستان های کوتاه برای مجلات بریتانیایی بود، زمان کافی برای نوشتن یک رمان بلندِ دیگر در اختیار نداشت. سرانجام، این فرصت در طول ماه‌عسلِ دوهفته‌ای پس از ازدواجش از راه رسید. نتیجه، کتاب «جنایتِ بِلَک دادلی» بود—اثری با حضور کاراکتری که به مهم‌ترین عنصر در داستان های او تبدیل شد: «آلبرت کمپیون»، کارآگاه «اسکاتلند یارد». 

رمان های اولیه‌ی او با حضور «کمپیون»، داستان های معماییِ مرسوم و خوش‌ساختی بودند، اما او مدتی بعد شروع به خلق آثاری با رگه هایی آشکار از «کمدی سیاه» و موضوعات روانشناختیِ تشویش‌آور کرد. شاهکار «آلینگهام»، کتاب «ببر در میان دود»، داستانی هیجان‌انگیز است که یک قاتل سریالی را به تصویر می کشد.

 

 

نایو مارش

«مارش» در نیوزلند به دنیا آمد و بزرگ شد. در حالی که سه نویسنده‌ی دیگر، در نوجوانی به نویسندگی روی آوردند، «مارش» در ابتدا دغدغه های هنری دیگری داشت. او که دانشجوی هنر بود، مدتی به عنوان یک نقاش کار کرد، مسیر حرفه‌ای موفقی را در بازیگریِ تئاتر از سر گذراند، و هنگام خلق نخستین رمان معمایی خود، کتاب «مردی مرده است»، در فروشگاهی در لندن کار می کرد.

کتاب «مردی مرده است» که در چهل سالگی «مارش» به چاپ رسید، کاراکتر معروف او، کارآگاه «رودریک آلین» را به مخاطبین معرفی کرد. اگرچه «مارش» کار در تئاتر به عنوان کارگردان را کنار نگذاشت، اما طولی نکشید که بیشترِ زمان خود را به نوشتن داستان های معمایی با حضور «رودریک آلین» اختصاص داد. برخی از آثار «مارش» از تجارب او در دنیای تئاتر بهره می برند و برخی دیگر، از پیشینه‌ی او در دنیای نقاشی به عنوان منبع الهام استفاده می کنند. «نایو مارش» سرانجام در سال 1982 از دنیا رفت و عمر طولانی‌تری از سه همکار برجسته‌ی خود داشت.