شاید کسی تصور نمی کرد که کتابِ حدودا پانصد صفحهایِ نویسندهای نروژی به نام «یوستین گوردر» دربارهی فلسفه، به موفقیتی بسیار بزرگ تبدیل شود—اما همین اتفاق رقم خورد. کتاب «دنیای سوفی» به فروشِ بیش از چهل میلیون نسخهای رسید، به بیش از پنجاه زبان ترجمه شد، و همچنان به عنوان یکی از پرمخاطبترین آثار در «ادبیات نروژ» در نظر گرفته می شود.
از آنجایی که کتاب «دنیای سوفی»، تاریخچهای دربارهی فلسفهی غرب است، می توان آن را تاریخچهای دربارهی جهان غرب نیز در نظر گرفت. اگرچه به تعداد بسیار زیادی از رویدادهای تاریخیِ مشخص در داستان پرداخته می شود، اما تعدادی از تحولات فرهنگی و اجتماعیِ بهخصوص، بیشتر مورد توجه قرار می گیرد: ظهور «دولت-شهرهای» یونان باستان در سال 400 پیش از میلاد که راه را برای شکلگیری متون پایهای و بنیادینِ فلسفهی غرب هموار کرد؛ مرگ «مسیح» در سال 33 میلادی که باعث به وجود آمدن «عصر مسیحیت» شد؛ شکوفایی دوبارهی «رُم» در قرن چهاردهم که شرایط را برای شکلگیری «رنسانس» فراهم کرد؛ «انقلاب فرانسه» در سال 1789 که الهامبخشِ تأکیدِ جنبش «رمانتیک» بر دموکراسی و حقوق بشر شد؛ و «جنگ جهانی اول» و «جنگ جهانی دوم» که بسیاری از باورهای پیشین در جهان غرب را به چالش کشید.
در آغاز رمان، دختری پانزده ساله به نام «سوفی آموندسِن» نامه های عجیبی را دریافت می کند. نامه ها برای او فرستاده شدهاند، اما روی آن ها، نامِ «هیلده مولر کناگ» به چشم می خورد. نامه ها، سوالات فلسفی دشواری را مطرح می کنند، از جمله «جهان چگونه به وجود آمد؟» و «آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد؟»
«سوفی» نمی داند که هدف از این نامه ها و پرسش ها چیست، اما تصمیم می گیرد به کسی نگوید که نامه های شخصی دیگر برای او ارسال می شود؛ او این موضوع را نه به بهترین دوستش اطلاع می دهد و نه به مادرش. نامه ها یکی پس از دیگری از راه می رسند و مجموعهای از درس ها و اطلاعات دربارهی تاریخ فلسفهی غرب را ارائه می کنند. چند درس ابتدایی، از نامه هایی بلند از طرف مردی به نام «آلبرتو ناکس» شکل گرفته است و به موضوعاتی همچون خاستگاه فلسفه، ظهور فلسفهی طبیعی در یونان باستان، و دستاوردهای فلسفی «افلاطون» و «ارسطو» می پردازد. «آلبرتو» در این نامه ها، پرسش هایی فلسفی را مورد توجه قرار می دهد که فیلسوفان امروزه نیز به آن ها می اندیشند: چه چیزی واقعی است؟ انسان ها چگونه باید زندگی کنند؟ جهان از چه ساخته شده است؟
اندیشید: من اکنون وجود دارم، اما روزی خواهد رسید که دیگر در اینجا نباشم. زندگیای پس از مرگ خواهد بود؟ به یقین، این مسئله نمی توانست مانعِ به خواب رفتنِ گربه شود. زمان درازی نبود که مادربزرگش از دنیا رفته بود، و او از شش ماه پیش تقریبا هر روز احساس کرده بود که چقدر جای او در زندگیاش خالی است. غیرعادلانه نیست که روزی باید تسلیم مرگ شویم؟ «سوفی» در کوچه به تفکر ایستاد. می کوشید تا خود را به بودنِ خودش متقاعد کند، با این امید که هرگونه اندیشهی جاودانه نزیستن را از ذهن براند. اما بیهوده بود. به محض آنکه فکر خود را بر روی زنده بودنِ خود متمرکز می کرد، بلافاصله اندیشهی پایانِ این زنده بودن به تصورش راه می یافت.—از کتاب «دنیای سوفی» اثر «یوستین گوردر»
شگفتی آموختن
اصلیترین تِم در کتاب «دنیای سوفی»، به شکل آشکار، فلسفه است. همزمان با پیشروی روایت، «سوفی آموندسن» درس های مهمی را از آموزگارش، «آلبرتو ناکس»، دربارهی تاریخ فلسفهی غرب می آموزد. «آلبرتو» که مردی باهوش و بادانش است، «سوفی» را با دنیای یونانیان باستان، اندیشمندان «قرون وسطی»، و آرمانگرایانِ «عصر روشنگری» و «جنبش رمانتیک» آشنا می کند.
تمام این ها ممکن است این سوال را در ذهن ما به وجود آورد که خود «آلبرتو» و «سوفی» کدامیک از ایده های فلسفی را «درست» در نظر می گیرند. به شکل کلیتر، ممکن است بپرسیم آیا فیلسوفان غربی در طول زمان پیشرفت داشتهاند؟—یا به عبارت دیگر، آیا یک اندیشمند قرن نوزدهمی مانند «هگل»، نظرات «درستتری» نسبت به یک فیلسوف باستانی مانند «ارسطو» دارد؟ همچنین، تم های فلسفی کتاب «دنیای سوفی» ما را وادار می کند که از خودمان بپرسیم: خرد و دانش چیست؟
خلاصه کردنِ تمام چارچوب های فلسفی که «آلبرتو» به همراه «سوفی» به آن ها می پردازد، زمان بسیار زیادی می برد. «سوفی» در سراسر روایت، خود را به هیچ کدام از روش ها و چارچوب های فلسفیِ توضیح داده شده محدود نمی کند. جنبه هایی دربارهی «افلاطون»، «هگل»، و «نیچه» وجود دارد که «سوفی» آن ها را تحسین می کند، اما او حاضر نمی شود که چیزهای دیگر را کنار بگذارد و خود را فقط پیروی فلسفهی «کانت» یا «نیچه» بنامد. «سوفی» حتی پس از آموختن دربارهی تاریخ سههزار سالهی اندیشهی غرب، همچنان برای آموختن اشتیاق دارد و شگفتی فهمیدن، برای او لذتبخش است.
به این صورت، کتاب «دنیای سوفی» این ایده را به مخاطبین پیشنهاد می کند که اگرچه پرسیدن سوالات فلسفی مهم است، اما انتخاب پاسخ های قطعی برای این پرسش ها، اهمیت ویژهای ندارد. به همین خاطر، شاید بتوان «سقراط» را اندیشمندِ موردعلاقهی «آلبرتو» و «سوفی» در نظر گرفت: مردی خردمند که پذیرفته بود چیزی نمی داند، و همیشه از اسرار هستی احساس شگفتی می کرد. در نظر «سقراط»—و احتمالا «آلبرتو» و «سوفی»—فلسفه باید فرآیندی مستمر از مطالعه، گفتوگو، و تأمل باشد. فیلسوف، احساس شگفتی را در خود زنده نگه می دارد، و «یوستین گوردر» در داستان به مخاطبین نشان می دهد که «خرد حقیقی» همین است.
عکسِ مطلب نیز درست بود: وقتی می پذیرفت که زندگیاش ممکن است روزی پایان یابد، این احساس نیز در او بیدار می شد که چه بخت و اقبال فوقالعادهای داشته که زنده بوده است. مانند دو روی شیر و خطِ یک سکه که در دستش می چرخیدند، آنچه به وضوح بر یکی از دو روی سکه ظاهر می شد، در روی دیگرِ آن نیز حضوری مسلم داشت. زندگی و مرگ، پشت در پشت، بر دو روی سکه قرار داشتند. اندیشید که احساس زنده بودن، بدون فکر کردن به این که روزی مرگ خواهد رسید، غیرممکن است؛ و در همان حال به مرگ اندیشیدن، بدون احساسِ معجزهی حیرتانگیزِ زنده بودن، میسر نخواهد بود.—از کتاب «دنیای سوفی» اثر «یوستین گوردر»
بلوغ ذهن
کتاب «دنیای سوفی» صرفا تاریخچهای از فلسفه نیست، بلکه همچنین، داستان دو شخصیت (دختری جوان به نام «سوفی» و یک دختر جوان دیگر به نام «هیلده») است که یاد می گیرند چگونه از آموزه های فلسفه در زندگی خود استفاده کنند. از این منظر، رمان «دنیای سوفی» را می توان داستانی مربوط به «بلوغ» در نظر گرفت: روایتی دربارهی این که «سوفی» و «هیلده» چگونه آموخته های خود را به کار می گیرند تا به سطحی جدید از «تکامل»، «بلوغ فکری»، و «کنترل بر خویشتن» دست یابند.
مانند تمام داستان های موفق دربارهی مفهوم «بلوغ»، «سوفی» و «هلیده» (دخترانی تنها با مادرانی بدرفتار و پدرانی بیتفاوت) نیازمندِ یافتن افرادی هستند که نقش الگو و راهنما را در مسیر بلوغ برای آن ها ایفا کنند. از یک منظر، کتاب «دنیای سوفی» به مخاطبین نشان می دهد که چگونه خودِ فلسفه می تواند نقش الگو و راهنما را داشته باشد و احساسی از تسلی و حمایت عاطفی را به همراه آورد. آموزگار «سوفی»، «آلبرتو ناکس»، تجسمی از خودِ فلسفه است. «آلبرتو» اما فقط آموزگار «سوفی» نیست، بلکه دوست او نیز هست. این نکته بیان می کند که آموخته های «سوفی» و «هیلده» فقط برای درک بهتر فلسفه نیست، بلکه هدف بزرگتر، آموختن چگونه زیستن و ارتباط برقرار کردن با دیگران است.