استیون هاوکینگ یکی از آن افراد درخشانی است که زندگی اش، نمادی شگفت انگیز از توانایی های بشر است.
خلاقیت غیرمعمول او به عنوان یک فیزیکدان نظری و مقابله ی طولانی اش با بیماری ناتوان کننده ی نورون های حرکتی (اسکلروز جانبی آمیوتروفیک یا بیماری لو گهریگ) میلیون ها انسان را تحت تأثیر قرار داد و باعث شد روابطشان با علم و چالش های شخصی را مجدداً مرور کنند.
استوین هاوکینگ مانند «آلبرت انیشتین» در زمان حیاتش به شهرت رسید؛ اتفاقی که برای تعداد زیادی از دانشمندان به وقوع نپیوسته است. تصور ذهنی که به ورای محدودیت های زمان و مکان سفر می کند و در بعضی از بزرگ ترین رازهای علم شیرجه می زند، آن هم وقتی روی یک ویلچر حبس شده است، برای مردم سراسر جهان بسیارهیجان انگیز و الهام بخش بوده است.
هاوکینگ وقتی یک دانشجوی دکترای جوان در دانشگاه کمبریج انگلیس بود، از دکترها شنید که مدت زیادی زنده نخواهد ماند. او اما مانند یک معجزه مدت ها زندگی کرد، حتی اگر خودش نیز هیچ وقت از کلمه ی معجزه استفاده نکرده باشد. هاوکینگ می نویسد:
«وقتی انتظارم به صفر رسید، هر روز جدید مثل یک موهبت بود و به خاطر هر آنچه داشتم، قدردان بودم. وقتی زندگی هست، امید هست.»
استیون هاوکینگ علیرغم فروپاشی تدریجی بدنش، با وقار کامل و ثبات قدم پیش رفت، خانواده دار شد، دور دنیا سفر کرد و به هر چه که می خواست، رسید.
هاوکینگ علاوه بر جالب بودن شرایط سخت و الهام بخش زندگی خود، دقیقاً سیصد سال پس از مرگ گالیله (هشتم ژانویه ی سال 1642) به دنیا آمد و در سال 2018 در سالروز تولد انیشتین (چهاردهم مارس) چشم از جهان فرو بست.
نام انیشتین در کتابی که پس از مرگ هاوکینگ منتشر شد، یعنی کتاب «پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ» که آن را ناتمام گذاشت، بیشتر از هر دانشمند دیگری در زمان حال و گذشته ذکر شده است.
«پرسش بزرگ» پایانی از میان ده سؤال که در ده فصل پرسیده شده اند، یعنی «چگونه آینده را می سازیم؟» با انیشتین شروع می شود. هاوکینگ در این جا می پرسد: «نبوغ انیشتین حاصل چه بوده است؟»
و سپس پاسخ می دهد:
«شاید ترکیبی از ویژگی ها: ابتکار، اصالت، استعداد. انیشتین می توانست به ورای سطوح قضایا بنگرد تا ساختار زیرین را آشکار سازد. او به این ایده رحم نمی کرد که مسائل باید همان گونه ای باشند که به نظر می رسند. شجاعت این را داشت که مسائلی را پی بگیرد که برای دیگران پوچ بودند. و همین سبب شد نابغه باشد، نابغه برای زمان خودش و زمان های دیگر.»
آیا استیون هاوکینگ هم نابغه بود؟ او هیچ وقت برنده ی جایزه ی نوبل نشد و در آثارش نیز نشانی از این مسئله نیست که خودش را نابغه پنداشته باشد. از سوی دیگر، او یکی از معدود دانشمندانی بود که پس از انیشتین، نامش بر سر زبان ها افتاده بود. کیپ تورن، همکار و دوست نزدیک هاوکینگ و برنده ی جایزه ی نوبل، در مدح او اظهار می کند:
«نیوتون به ما پاسخ داد. هاوکینگ به ما پرسش داد. و پرسش های هاوکینگ در همین مسیر پیش می روند و دهه ها بعد سبب پیشرفت هایی می شوند. وقتی بالاخره بتوانیم قوانین جاذبه ی کوآنتوم را یاد بگیریم و پیدایش جهانمان را کاملاً درک کنیم، آن زمان بخش بزرگی از این یافته ها را مدیون هاوکینگ خواهیم بود.»
او که هیچ وقت دست از تلاش نمی کشید، در زمان کوچ از این دنیا نیز، هدیه ای گرانبها برای ما به یادگار گذاشت: کتابی که پس از مرگش به نام «پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ» به چاپ رسید. هر کسی که نگران آینده ی انسان است، باید این کتاب را بخواند.
این اثر، پیشگفتاری از بازیگر برنده ی جایزه ی اسکار، «ادی ردمین»، دارد که در فیلم «نظریه ی همه چیز» نقش هاوکینگ را ایفا کرد؛ مقدمه ی کیپ تورن، فیزیکدان برنده ی جایزه ی نوبل و دوست صمیمی هاوکینگ نیز در کتاب هست؛ و در پایان، سخنانی تأثیرگذار از دختر این دانشمند برجسته، «لوسی هاوکینگ» آورده شده است.
این کتاب، جوهره ی یافته های هاوکینگ است. او با سؤالاتی در فیزیک و کیهان شناسی شروع می کند که زندگی خودش را وقف پاسخ دادن به آن ها کرده است. هاوکینگ برای این کار از موضوعاتی ساده، در ارتباط با تصاویر روزمره و آزمایشاتی فکری استفاده می کند. وقتی مسائل، پیچیده می شوند، او سعی نمی کند بیش از حد وارد جزئیات فنی شود و توضیحات اضافه بدهد، بلکه در عوض حقایق را همان طور که هستند، بیان می کند.
«زندگی شگفت انگیزی روی این سیاره داشته ام و در عین حال با استفاده از ذهنم و قوانین فیزیک در دنیا سفر کرده ام. در دورترین نقاط کهکشانمان بوده ام، به سیاهچاله ای سفر کرده ام و به ابتدای زمان برگشته ام. روی زمین، پستی ها و بلندی ها، آشوب و صلح، موفقیت و رنج را تجربه کرده ام. ثروتمند و فقیر بوده ام، توانا و معلول بوده ام. تحسین و نقد شده ام ولی هیچ وقت نادیده گرفته نشده ام. به واسطه ی کارم که از طریق آن توانسته ام در درکمان از دنیا مشارکت داشته باشم، امتیازات فوق العاده ای دریافت کرده ام. ولی دنیا اگر افرادی را نداشت که دوستشان دارم و دوستم دارند، دنیایی خالی می بود. بدون آن ها همه ی شگفتی ها برایم ناپدید می شد.»
این کتاب جذاب و پرفروش شامل ده پرسش است که با «آیا خدایی وجود دارد؟» شروع می شود و با سؤال تأثیرگذار «چگونه آینده را می سازیم؟» به پایان می رسد و در بین این دو فصل، هاوکینگ در مورد وجود خدا، خاستگاه جهان و زندگی، سفر در زمان، آنچه درون سیاه چاله ها است، این که آیا حیات هوشمند در سایر نواحی دنیا وجود دارد، این که آیا می توانیم آینده را پیش بینی کنیم، خطرات واقعی یا تخیلی بیگانه ها، هوش مصنوعی و موضوعاتی دیگر صحبت می کند.
اگر یک موضوع واحد در کتاب وجود داشته باشد، اعتقاد عمیق هاوکینگ به توانایی علم برای حل بزرگ ترین مشکلات انسان است – چه مربوط به فیزیک نظری، آینده یا گونه ی ما بر روی زمین باشند. پاسخ های او به پرسش های بزرگ، اعتقاد او به منطق طبیعت و توانایی ما برای آشکارسازی رازهای آن را نشان می دهد. خوشبینی هاوکینگ به تمام صفحات کتاب نفوذ می کند.
استیون هاوکینگ، حامی وفادار تلاش برای رسیدن به یک «نظریه ی همه چیز» در فیزیک است که خود، تلاشی برای گرد هم آوردن چهار نیروی شناخته شده که بر چگونگی تعامل ذرات ماده با یکدیگر حاکم هستند، در یک مجموعه ی واحد است. شور و اشتیاق هاوکینگ علیرغم این که بسیاری از آزمایشات این نظریه با وجود تحقیقات زیاد در چهار دهه ی اخیر تا به حال شکست خورده اند، هیچ وقت ذره ای کم نشد.
«در سال 1980 گفتم فکر می کنم پنجاه درصد احتمال وجود دارد که نظریه ای واحد را در بیست سال آینده کشف کنیم. از آن زمان پیشرفت های زیادی داشتیم ولی نظریه ی نهایی به همان اندازه دور به نظر می رسد. آیا جام مقدس فیزیک برای همیشه دور از دسترسمان خواهد ماند؟ فکر نمی کنم.»
به نظر هاوکینگ باید یک نظم منطقی و پایه ای در طبیعت وجود داشته باشد، نظمی که بر اساس سادگی و تقارن برپا است. با این حال، با توجه به چالش های فنی در ارتباط با تحقیق در مورد انرژی های قدرتمند فیزیک، او تصدیق می کند که
«باید به میزان زیادی به زیبایی ریاضیات و اصل استمرار تکیه کنیم تا نظریه ی نهایی همه چیز را بیابیم.»
به این صورت، سرشت غایی واقعیت، ساختاری غیر قابل آزمایش برای ذهن انسان خواهد بود، نگرشی که به نظر بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان بحث برانگیز است.
اگرچه هاوکینگ به پرسش های مربوط به خاستگاه دنیا می پردازد—موضوعی که مربوط به فیزیک سیاهچاله ها و بعضی دیگر از مباحث مورد علاقه اش است—اما دغدغه ی اصلی او در این کتاب، فیزیک نیست بلکه انسان و آینده ی جمعی اوست.
هاوکینگ توجه خود را در این کتاب به سه موضوع معطوف می کند: آینده ی سیاره ی ما، استعمار دیگر سیاره ها و خیزش هوش مصنوعی. او راهکاری را برای نجات انسان ها از دست خودشان مطرح می کند.
هاوکینگ باور دارد که ما خودمان را به سمت شکستی فاجعه آمیز می بریم. افزایش سریع جمعیت سیاره به همراه نیاز بیشتر به انرژی و غذا، تجاوز بدون توقفمان به سکونتگاه های طبیعی، میزان بالای آلودگی هوا به خاطر سوخت های فسیلی، اختلافات طبقاتی رو به رشد، جهت گیری های فرهنگی – همه ی این موارد با هم، «فرمول فاجعه» را شکل می دهند. به این موارد، تهدیدات سلاح های اتمی و خیزش سریع ربات ها و هوش ماشینی را هم اضافه کنید و در نهایت خواهید دید که آینده نمی توانست از این تاریک تر به نظر برسد.
«تحقیقاتم، رابطه ای عمیق ولی ناشناخته بین جاذبه و ترمودینامیک را پیدا کرد و تضادی را حل کرد که در طول سی سال بدون پیشرفتی جریان داشت: چگونه تابش باقی مانده از یک سیاه چاله ی در حال کوچک شدن، همه ی اطلاعات مربوط به آن سیاه چاله را در خود دارد؟ کشف کردم که اطلاعات از دست نرفته اند ولی به صورتی کاربردی نیز پا بر جا نیستند – مثل سوزاندن یک دانشنامه و باقی ماندن دود و خاکستر آن.»
هاوکینگ باور دارد که تنها علم می تواند ما را از اشتباهاتمان نجات دهد. می توانیم فناوری هایی را توسعه دهیم تا کربن را به شکلی بهتر از چرخه ی انرژی حذف کنند و هزینه ی انرژی های تجدیدپذیر را کاهش دهند؛ می توانیم از مهندسی ژنتیک استفاده کنیم تا غذایی تولید کنیم که ارزان و به شدت مغذی است و با بیماری ها به گونه ای نوین مقابله کنیم؛ می توانیم در دهه ها یا حتی سده های آینده به مکان های دیگری از فضا مهاجرت کنیم و از پایگاهی بر روی ماه استفاده کنیم و بعد به مریخ برویم و در نهایت به سیاراتی برسیم که خارج از منظومه ی شمسی ما هستند.
چالش هایی که با آن ها رو به رو می شویم، فنی هستند نه بنیادی، پس می توان آن ها را با وقت و منابع کافی از میان برداشت: او می نویسد:
«ورای زمین خواهیم رفت و یاد می گیریم که در فضا هم حضور داشته باشیم.»
هاوکینگ معتقد است که مأموریت اصلی انسان این است که به عنوان باغبانی کیهانی در کهکشان پخش شود و در طول مسیر، حیات را با پیشروی خود گسترش دهد. او با کمی نگرانی باور دارد که رابطه ی مثبتی با ماشین های هوشمند ایجاد خواهیم کرد و بعد در کنار هم، سرنوشت جهان و گونه مان را از نو طراحی می کنیم.
«مشکل این است که بسیاری از مردم باور دارند علم واقعی، زیادی برای درکشان سخت و پیچیده است. ولی فکر نمی کنم چنین باشد. برای تحقیق روی قوانین بنیادینی که بر جهان حکومت می کنند، نیاز به زمانی داریم که خیلی از مردم آن را ندارند؛ اگر همه ی ما سعی کنیم فیزیکدان نظری باشیم، دنیا از حرکت می ایستد. ولی بیشتر مردم می توانند ایده های مبنایی را در صورت ارائه ی آن ها به شکلی ساده متوجه شوند و قدردان آن باشند. باور دارم این کار شدنی است و کاری است که خودم در طول زندگی از انجام آن لذت برده ام.»
برای وقوع این رخدادها باید بیدار شویم – و سریع هم بیدار شویم. باید دوباره به رابطه مان با سیاره و نحوه ی استفاده مان از منابع آن فکر کنیم. باید دوباره به رابطه مان با یکدیگر و دیگر موجودات زنده فکر کنیم. باید سلاح های هسته ای را کنار بگذاریم. باید به قحطی پایان دهیم و ثروتمان را با عدالت بیشتری با دیگران سهیم شویم. باید تحصیلات علمی را در جهان مجدداً تدوین کنیم تا الهام بخش جوانان برای ادامه ی راه و تحقیقات باشیم تا راه حل چالش هایمان را بیابیم.
شاید بعضی افراد، خوشبینی استیون هاوکینگ و اعتمادش به خرد انسان و علم را ساده لوحانه یا بیش از حد سطحی بدانند. اما می دانیم که هاوکینگ اگر زنده بود، با درخششی در چشم هایش و به کمک صدای کامپیوتری اش از آن ها می پرسید: «و در عوض چه پیشنهادی دارید؟»
کلمات نهایی این دانشمند نابغه در کتاب «پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ» به شدت تأثیرگذار هستند:
«پس به یاد داشته باشید که به بالا و ستارگان نگاه کنید و نه به پاهایتان. سعی کنید از آنچه می بینید، سر در بیاورید و در این باره سؤال کنید که چه چیزی باعث می شود دنیا وجود داشته باشد. کنجکاو باشید. و هر چقدر زندگی سخت به نظر برسد، همیشه کاری هست که بتوانید انجام دهید و در آن موفق شوید. مهم است که به سادگی تسلیم نشوید. تخیلتان را آزاد کنید. آینده را شکل دهید.»