حرکت در مسیر خوشبختی با «هنر خوب زندگی کردن»



به دنبال خوشبختی هستید؟ پس هر کاری که می کنید، فقط سعی کنید «بدیع» نباشد. به صدای درونتان توجه نکنید؛ مجموعه مهارت هایتان را گسترش ندهید؛ انعطاف پذیر نباشید؛ و محض رضای خدا دنبال هیجان نگردید.

به دنبال خوشبختی هستید؟ پس هر کاری که می کنید، فقط سعی کنید «بدیع» نباشد. به صدای درونتان توجه نکنید؛ مجموعه مهارت هایتان را گسترش ندهید؛ انعطاف پذیر نباشید؛ و محض رضای خدا دنبال هیجان نگردید.

خب، کمی عجیب به نظر می رسد ولی این ها، درس های غیرمعمول اثر پرطرفدار رولف دوبلی، یعنی کتاب «هنر خوب زندگی کردن» است. دوبلی که نویسنده و تاجری سوئیسی است که بعد از کتاب خودپروری خود در سال 2011، کتاب «هنر شفاف اندیشیدن»، در سطح جهان شناخته شد. این اثر به پرفروش ترین کتاب در چندین کشور تبدیل شد. کتاب «هنر شفاف اندیشیدن»، خواننده را با فهرستی از تعصبات ذهنی و دیگر ایرادات فکری مواجه می کند که انسان گولشان را می خورد و در 99 فصل کوتاه توصیه هایی را ارائه می کند تا چگونه از آن ها دوری کنیم. کتاب «هنر خوب زندگی کردن»، به 52 فصل کوتاه تقسیم شده که دوبلی در آن ها تلاش فکری زیادی می کند تا به سؤالی بپردازد که فیلسوفان را از دوران باستان به دردسر انداخته است:

«چگونه خوب زندگی کنیم؟»

 

 

 

این موضوع، مشکلی اساسی در بطن تفکر انسان است. همان طور که دوبلی می گوید: «نمی توانم تصور کنم کسی زندگی کند و زمانی این سؤال را نپرسد.»
این نویسنده ی 51 ساله که تجارت و فلسفه را در دوران جوانی اش مطالعه کرده است، از خرد اندیشمندان، فیلسوفان و بزرگان عرصه ی تجارت در دوره ی مدرن—همچون «وارن بافت» و تحقیقات روانشناسی اخیر استفاده می کند تا خلاصه ای از درس هایش را برای رسیدن به خوشبختی در قرن 21 ارائه دهد. جواب این سؤال کهن باز هم به تغییر رویکرد ذهنیمان برمی گردد – یا همان طور که دوبلی می گوید برای پاسخ به این سؤال، گردآوری مجموعه ای از «ابزارهای ذهنی» لازم است.

او می گوید:

بعد از نوشتن «هنر شفاف اندیشیدن» فهمیدم مغز به شکلی ایده آل کار نمی کند. وقتی بحث زندگی خوب به میان می آید، دچار اشتباه می شویم پس می خواستم بیشتر به این مسئله بپردازم.

 

دوبلی بعد از هشت سال تلاش و فعالیت در شرکت سوئیس ایر، مدیر عامل شرکتی کوچک تر شد و فهمید «مدیر خوبی نیست» و بعد سراغ ژانر «خودپروری» رفت. او سپس شرکتی تأسیس کرد که به شکلی طعنه آمیز، کتاب های مربوط به مدیریت را خلاصه می کرد. اولین اثر داستانی او، وقتی 35 ساله بود منتشر شد و پس از مدتی اولین عنوان خودپروری را تألیف کرد.

طبیعتاً پیش زمینه ی تجاری دوبلی، روی نگرش او اثر گذاشته ولی خودش می گوید کتاب جدیدش برای زندگی، به شکلی کلی، مناسب تر است.

برای این کتاب، رواقیون مخصوصاً پایه گذار این فلسفه، زِنو بیشترین تأثیر را روی من داشت.

همه ی این مسائل از میراث سقراط ریشه می گیرند. سقراط اولین کسی بود که این سؤالات را پرسید.
پس سقراط، زنو و هم قطارهایشان چه چیزی برای گفتن دارند که به زندگی های پر سرعت و وابسته به فناوری مدرن ما ربط دارد؟
یکی از درس های خلافِ روالِ معمولِ دوبلی را به عنوان مثال در نظر بگیریم - «به صدای درونتان توجه نکنید و احساساتتان را به عنوان قطب نمای خود در نظر نگیرید» - دوبلی می گوید: «چون احساسات ما به شدت غیر قابل اعتماد هستند»، باید آن ها را کمتر جدی بگیریم.

در این جا، صحبت از «آتاراکسیا» به میان می آید؛ اصطلاحی که فیلسوفان یونانی از آن استفاده می کردند تا توانایی دور کردن نگرانی ها را توصیف کنند و در نتیجه ی این کار به «آرامش ذهنی، خویشتن داری، خونسردی یا تزلزل ناپذیری برسند.»

در فصلی از کتاب که عنوانش « پاسخ منفی پنج ثانیه ای» است، درس این است که درخواست های مردم را انجام ندهیم.

دوبلی از فیلسوف رومی، سنکا، نقل می کند:

همه ی کسانی که شما را نزد خودشان احضار می کنند، شما را از خودتان دور می کنند.

برای این که خودمان باشیم – نباید «گول اعتیاد به اعتبار را بخوریم.» بخشی به این دلیل که خودمان را درک نمی کنیم و بخشی به این علت که با ساخت یک «شخصیت دوم» یا روکش اجتماعی، خودمان را در برابر سوءاستفاده های سایرین، آسیب پذیر می کنیم.

حتی نباید دنبال کار و حرفه ای به خصوص باشیم و خودمان را به دستیابی به حرفه ای فرضی محدود کنیم که برای ما خوشحالی و خوشبختی به ارمغان نمی آورد. در عوض، کاری را پیدا کنید که آن را به خوبی انجام می دهید و روی آن تمرکز کنید؛ تصمیمی بگیرید و بعد به آن بچسبید تا از مسیر منحرف نشوید. و عمل را بهتر از صبر، و خودمحوری را بالاتر از مشورت ندانید. دوبلی به ما می گوید کمی سرعتمان را کم کنیم.

درس ها وقتی سخت می شوند که با ساختار زندگی مدرن جور در نمی آیند: یعنی با فناوری. دوبلی باور دارد فناوری برای زندگی خوب مضر است.

او در زندگی خودش تعداد برنامه های روی گوشی هوشمندش را محدود کرده است و به ندرت وسایلی را که هنوز کار می کنند با انواع جدیدشان عوض می کند و از تمامی فناوری های دیگر دوری می کند – او می نویسد: «نه تلویزیون، نه رادیو، نه کنسول بازی، نه ساعت هوشمند، نه الکسا (دستیار صوتی شرکت آمازون).»

او باور دارد همگی این وسایل و فناوری ها وقت ما را تلف می کنند –  زمان ارزشمندی که می توانیم صرف تغییر ذهنتیمان کنیم. و برای او، زمان می تواند به کتاب خواندن اختصاص یابد و همین طور صرف سرگرمی اش، یعنی پرواز با هواپیما شود.

دوبلی می گوید:

بسیاری از فناوری های مدرن برای خوشبختی و خوشحالی ما مفید نیستند مخصوصاً وقتی توجه و تمرکز ما را به اشغال خود درمی آورند. شبکه های اجتماعی زمان زیادی را از ما می گیرند، پر از ادا و فخرفروشی هستند و به حسرت خوردن منجر می شوند. تا به حال در تاریخ بشریت، انسان تا این حد خودش را با دیگران مقایسه نکرده است و همین کار باعث بدبختی می شود. سپس توجه شما را به تکه های کوچک زیادی جلب می کند که دیگر نمی توانید برای یک دقیقه روی یک زنجیره ی فکری متمرکز بمانید؛ مسئله ای که خیلی روی زندگیِ فکری فرد اثرگذار خواهد بود؛ مشکلات قابل بحث، دیگر به سؤالی بحث برانگیز تبدیل نمی شوند بلکه به توییت هایی کوتاه بدل می شوند.

سخت می شود با این گفته مخالفت کرد؛ این فکر که زمان کار با وسایل و فناوری را کاهش دهیم تا زمان بیشتری برای رسیدن به خودمان داشته باشیم، اغواکننده است. ولی این ایده در عمل چطور به انجام می رسد؟

دوبلی ادامه می دهد:

دوری از ایمیل سخت است. من نتوانستم بدون ایمیل زندگی کنم ولی بعضی از شما می توانید. زندگی بهتری بدون شبکه های اجتماعی دارم. این یک وهم است که فکر کنید به دنیا متصل هستید چون در فیسبوک، چهارصد دوست دارید؛ بهتر است ده دوست واقعی داشته باشید.

جامعه ی مصرف کننده هم به نظر با زندگی خوب ناسازگار است. عنوان بی پرده ی یکی از فصل ها - «چیزهایی که می خرید اثری واقعی بر جای نمی گذارند: چرا باید کمتر بخرید و بیشتر تجربه کنید» – تردیدی در این زمینه باقی نمی گذارد.

بحث بر سر این است که بیشتر هزینه ها - «چه خانه ای برای تعطیلات باشد و چه یک تلویزیون غول پیکر یا یک جفت کفش جدید» - به سرعت در ذهن شما محو می شود و نمی تواند کاری برای خوشبختی شما انجام دهد.

ولی با توجه به این که در جامعه ای زندگی می کنیم که بر اساس مصرف گرایی های آشکار شکل گرفته است و روزانه به ما فشار وارد می شود تا به این مصرف گرایی ها ادامه دهیم، آیا دوری از مصرف گرایی سخت نیست؟ به نظر می رسد دوبلی با این موضوع موافق است.

او در این باره بیان می کند: «زندگی مدرن با زندگی خوب ناسازگار است. به همین دلیل است که باید این جعبه ی ابزار را داشته باشیم.»
پس آیا او از تمامی میانبرهای فکری اش استفاده می کند تا به زندگی خوب برسد؟
او اقرار می کند: «نه به طور صد در صد. زندگی خوبی دارم ولی زندگی بی نقصی نیست.»

 

موضوع اصلی کتاب

جواب های زیادی به این سؤال وجود دارد که انسان باید چگونه زندگی اش را پیش ببرد و همه ی آن ها روی یک طیف جا می گیرند. در یک سوی این طیف، بیشترین حد لذت و کمترین میزان درد وجود دارد و در سوی دیگر، فضائل اخلاقی است: تا زمانی که به اصول و ارزش هایی پایبند بمانید عالی است و بیشترین حد لذات، شاید حتی شما را از زندگی خوب منحرف کنند.

جاده ای میانی پیدا کرده ام که فکر می کنم راهی عالی برای طی کردن زندگی در قرن بیست و یکم است و آن فلسفه ی رواقی گری است؛ فلسفه ای که کاربردهای زیادی دارد ولی در یک طرف انتهایی طیف نیست. رواقیون چیزهای خوب را دوست دارند ولی مجبور نبودند لوکس باشند تا زندگی خوبی داشته باشند. همچنین فلسفه ی رواقیون را با دانش روانشناسی مقایسه کرده ام که از بیست یا سی سال گذشته با آن آشنا هستیم و همپوشانی زیادی بین این دو وجود دارد. فهمیدم دکمه ای وجود ندارد که آن را فشار دهیم و زندگی خوبی داشته باشیم. نیاز به ابزارهایی داریم تا به ما کمک کنند زندگی خوبی داشته باشیم. حتی در آن موقع هم تضمینی وجود ندارد که به زندگی خوب دست یابید ولی شانس خود را افزایش می دهید. پس مجموعه ای از 52 ابزار ذهنی را کنار هم می گذارم که می توانند به شما کمک کنند زندگی بهتری داشته باشید، همچنین می توانید آن را چاقویی سوئیسی بنامید که 52 کاربرد دارد.

 

چاقوی بزرگی است...

«بله! من که اهل سوئیس هستم دوست دارم از استعاره ی چاقوی ارتش سوئیس استفاده کنم. یک چاقوی ارتشیِ سوئیسی همه ی مشکلات جهان را حل نمی کند ولی برای حل مشکلات زیادی به کار می آید. و در هر شرایطی هم به همه ی ابزار نیاز ندارید، فقط یکی دو ابزار لازم است.»

استفاده از این ابزار برای تغییر ذهنیت، چه مدت طول می کشد؟

گاهی اوقات مثل یک کلیک است و گاهی نیاز به تمرین دارد، آن هم تمرین زیاد. فکر می کنم خارج کردن احساسات زهرآلود از زندگی – به عنوان مثال حسرت و حسادت – شاید شش ماه، یک سال یا ده سال زمان ببرد. مهم ترین نکته، تمرین است.
یک پیچ گوشتی را در نظر بگیرید. اولین باری که از پیچ گوشتی در کودکی استفاده کردید به آن عادت نداشتید ولی در نهایت برایتان عادی شد. این ابزار هم دقیقاً همین طور هستند. هرچه بیشتر از آن ها استفاده کنید، مهارت بیشتری کسب می کنید.

«پاسخ منفی پنج ثانیه ای»

وقتی افراد درخواست کوچکی از شما دارند، به این فکر کنید که چه واکنشی نشان می دهید. هر چند وقت یک بار بدون درست فکر کردن، با درخواست آن ها موافقت می کنید؟ هر چند وقت یک بار می گویید نه؟ بعد که به گذشته نگاه می کنید چند بار خود را برای «بله گفتن» سرزنش می کنید و چند بار از «نه گفتن» پشیمان شده اید؟ من که خیلی بیشتر از پاسخ های منفی، به خاطر پاسخ های مثبت خودم را سرزنش می کنم.
مشکل این است که بیش از حد خودتان را متعهد می کنید. بعد نه تنها خودتان را گول می زنید بلکه فرد مقابل را هم فریب می دهید چون نمی توانید خواسته اش را برآورده کنید. مجبور می شوید بهانه بیاورید و دروغ بگویید و این اصلاً خوب نیست.
بهتر است پنج ثانیه فکر کنید – ولی نه بیشتر از پنج ثانیه – و بعد پاسخ دهید. دیگران را منتظر نگه ندارید. و جواب استاندارد و معمول، «پاسخ منفی» است مگر این که شرایط خاصی باشد. این طور زندگی می کنم و زندگی ام روز به روز بهتر می شود. این گونه زندگی آرام تر است، خودم را بیش از حد متعهد نکرده ام و فکر می کنم این طوری با مردم صادق تر هستم.
همیشه فکر می کردم «بله»، کلمه ی خوب و «نه» کلمه ی بدی است چون می خواستم از من خوششان بیاید و من را دوست داشته باشند ولی فهمیدم پاسخ منفی، کلمه ای خوب و پاسخ مثبت، کلمه ای بد است.

 

کشمکش با اضطراب

افراد زیادی از اضطراب رنج می برند. ولی این نگرانی ها را به شکل ناخودآگاه و ناهوشیار با خود حمل می کنند که من نامش را «نگرانی غیرحرفه ای» می گذارم. من نگرانی ام را «حرفه ای» کرده ام. به این صورت که ده دقیقه در هفته کنار می گذارید و همه ی نگرانی هایتان را می نویسید. متوجه می شوید که فهرست شما خیلی هم طولانی نیست، شاید دوازده تا بیست مورد، به هر حال بی نهایت که نیست. وقتی آن ها را بنویسید، ذهنتان آرام می گیرد. می توانید به زندگیتان ادامه دهید چون می دانید نگرانی هایتان کجا هستند.
وقتی چند بار این کار را انجام دهید،  حوصله تان از این کار سر می رود چون می بینید همیشه یک سِری نگرانی ثابت دارید. در نهایت به فهرستتان نگاهی می اندازید و می پرسید چه کار می توانم بکنم؟ در بیشتر موارد هیچ کاری از دستتان بر نمی آید. نگرانی برای این که تیم فوتبال محبوبتان هفته ی آینده برنده خواهد شد یا این که بازار سهام دچار افت می شود، از مواردی هستند که ما نمی توانیم از آن ها خبر داشته باشیم یا اثری رویشان بگذاریم؛ پس نیازی هم نیست که نگرانشان باشیم. احمقانه ترین کار این است که نگران چیزهایی باشید که نمی توانید تغییری در آن ها ایجاد کنید – باید آن ها را بپذیرید.
سپس در مواردی که می توانید تغییری ایجاد کنید، مشکل را از سر راه بردارید و با این کار نگرانی خود را کاهش دهید. نگرانی ها دوباره ایجاد می شوند پس این تمرین را هر چند وقت یک بار انجام دهید. انسان ها همیشه نگران هستند ولی وقتی نگرانی ها را کالبدشکافی کنید، حداقل برای مدتی برطرف می شوند.