رهایی از هراس زندگی با «چهار میثاق» دگرگون کننده



کتاب «چهار میثاق»، نوشته ی «دون میگوئل روئیز»، کتابی شگفت انگیز برای مدیریت اضطراب و رشد شخصی است.

کتاب «چهار میثاق»، نوشته ی «دون میگوئل روئیز»، کتابی شگفت انگیز برای مدیریت اضطراب و رشد شخصی است. این اثر، زبان ساده ای دارد اما به موضوعات پیچیده ای می پردازد که می توانند تغییرات دگرگون کننده ای در زندگی ما به وجود آورند. چهار عهد و پیمانی که این کتاب برای خودسازی و رسیدن به کمال بهره وری در زندگی به ما معرفی می کند، عبارتند از:

با کلام خود گناه نکنید!
هیچ چیز را به خود نگیرید!
تصورات باطل نکنید!
همیشه بیشترین تلاشتان را انجام دهید!

دون میگوئل در کتاب چهار میثاق، صحبت های زیادی درباره ی مقوله ی آزادی می کند: جوهره ی چیزی که همه ی ما به دنبالش هستیم. اما، چیزی که ما را در این مسیر، عقب نگه می دارد، ترس است.

زنده بودن، بزرگترین ترسی است که انسان ها دارند. مرگ، بزرگترین ترس نیست؛ بزرگترین هراس ما، پذیرفتن خطر و ریسک زنده بودن است—پذیرفتن ریسک این که چیزی که واقعا هستیم را ابراز کنیم. خودمان بودن، بزرگترین هراس انسان هاست. ما یاد گرفته ایم که زندگیمان را با تلاش برای برآورده ساختن توقعات دیگران سپری کنیم. یاد گرفته ایم که با نقطه نظرات دیگران زندگی کنیم چون از پذیرفته نشدن و به اندازه ی کافی خوب نبودن برای سایرین، می ترسیم.

در این کتاب ارزشمند بیان می شود که دون میگوئل روئیز، یک «تجربه ی نزدیک به مرگ» را از سر گذراند که باعث شد زندگی اش به کلی تغییر کند. در دهه ی 1970، او پشت فرمان ماشین، خوابش برد و درنهایت با یک دیوار سیمانی تصادف کرد. او پس از این تجربه، زندگی اش را وقف یادگیری خرد کهن اجداد خود کرد و از یک «شفادهنده» و یک «شمن» مکزیکی در این راه کمک گرفت. این تجارب، خردی تأثیرگذار را در اختیار مخاطبین کتاب «چهار میثاق» قرار می دهد.

 

به خودمان بی احترامی می کنیم فقط به خاطر این که دیگران را راضی کنیم. حتی به جسممان آسیب می زنیم تا توسط دیگران پذیرفته شویم. می بینید که برخی نوجوانان فقط به خاطر پس زده نشدن توسط هم سن و سالان خود، مواد مخدر مصرف می کنند. آن ها این را نمی دانند که مشکل اینجاست که خودشان، خودشان را نپذیرفته اند. آن ها خود را پس می زنند چون چیزی نیستند که به آن تظاهر می کنند. دوست دارند به شکلی مشخص باشند، اما نیستند، و به همین دلیل، احساس گناه و شرمندگی می کنند. انسان ها به شکلی بی پایان خود را تنبیه می کنند. آن ها بسیار خودتخریب گر میشوند و از دیگران هم برای تنبیه کردن خودشان استفاده می کنند.

هیچکس به اندازه ی خودمان، به ما آسیب وارد نمی کند. این نویسنده ی مکزیکی به مسئله ی «تفکرات منفی درباره ی خود» می پردازد—این که چگونه به خودمان شک می کنیم و ذهنمان را پر می کنیم از منفی بافی ها و باورهای محدودکننده. با این وجود، عشق به خویشتن می تواند خودتخریب گری را درمان کند. تنها زمانی که به خودمان علاقه داریم، می توانیم خودمان را بپذیریم.

ما نیاز داریم که توسط دیگران پذیرفته و دوست داشته شویم، اما انگار نمی توانیم این کار را برای خودمان بکنیم. هر چه بیشتر خودمان را دوست داشته باشیم، کمتر با تجربه ی خودتخریب گری مواجه می شویم. خودتخریب گری، از نپذیرفتن خویشتن ناشی می شود، و نپذیرفتن خویشتن نیز از داشتن تصویری آرمانی از خود که هیچ وقت نمی توان به آن دست یافت. همین تصویر آرمانی، دلیل این است که خودمان را پس می زنیم. هم دلیل نپذیرفتن خودمان است و هم دلیل نپذیرفتن دیگران.

کتاب «چهار میثاق» به ما یادآوری می کند که می توانیم کمال بهره را از زندگیمان ببریم. ما هیچ وقت نمی دانیم که چه اتفاقاتی پیش رویمان است. برای آینده مان برنامه ریزی می کنیم اما هیچ چیز تضمین شده نیست. حقیقت این است که ما حتی نمی دانیم فردا زنده خواهیم بود یا نه. فقط اکنون را برای زندگی کردن داریم. همه ی ما تصور می کنیم که سال های زیادی در آینده، منتظر ما است. اما آیا واقعا این چنین است؟ 

«دون میگوئل روئیز» تأکید می کند که تنها و تنها زمانی می توانیم به معنای واقعی کلمه آزاد باشیم که «مرگ» را بپذیریم و آن را در آغوش بکشیم. در واقع، تنها پس از این پذیرش است که می توانیم واقعا زندگی کنیم.