کتاب «بار هستی» به عنوان یک اثر ادبیِ «پست-مدرن»، به کاوش در مسائل و پیچیدگی هایی می پردازد که در ماهیت «زبان» و «معنا» به چشم می خورد. طبق «تئوری پست-مدرن»، کلمات و به شکل کلی زبان به شکل پیوسته در حال تغییر و تکامل هستند؛ به همین خاطر، وجود معنای ثابت و جهانشمول ناممکن است. سایر آثار در ادبیات «پست-مدرن» که در ماهیت قراردادی و ناپایدارِ «زبان» و «معنا» کاوش می کنند، عبارتند از کتاب «صبحانه قهرمانان» اثر «کرت ونهگات»، کتاب «مزاح بی پایان» اثر «دیوید فاستر والاس»، و کتاب «ناهار لخت» اثر «ویلیام اس. باروز».
ویژگی دیگر ادبیات «پست-مدرن»، پس زدن و نپذیرفتنِ روش های سنتیِ فلسفه و متافیزیک است—نکتهای که در کتاب «سبکی تحمل ناپذیر هستی» به واسطهی زیر سوال بردنِ مفهوم فلسفیِ «بازگشت ابدی» نمود پیدا می کند. این گونه از کاوش متافیزیکی را همچنین می توان در کتاب «قصه ها» اثر «خورخه لوئیس بورخس»، کتاب «محاکمه» اثر «فرانتس کافکا»، و کتاب «آتش کمفروغ» اثر «ولادیمیر ناباکوف» مشاهده کرد.
«میلان کوندرا» در رمان «بار هستی» توجه ویژهای به «بِینا-متنیت» دارد؛ به این معنا که ارجاعات زیادی به سایر کتاب ها و نویسندگان در آن دیده می شود—از جمله فیلسوف آلمانی «فردریش نیچه»، و کتاب «آنا کارنینا» اثر «لئو تولستوی» که نقشی مهم را در روایت ایفا می کند. «کوندرا» همچنین به «استاندال» اشاره می کند: نویسندهی فرانسوی قرن نوزدهمی که بیش از هر چیز به خاطر خلق رمان «سرخ و سیاه» شناخته می شود.
بازگشت ابدی، اندیشهای اسرارآمیز است و «نیچه» با این اندیشه بسیاری از فیلسوفان را متحیر ساخته است: باید تصور کرد که یک روز همه چیز، همانطور که پیش از این بوده، تکرار می شود و این تکرار همچنان تا بینهایت ادامه خواهد یافت! معنای این اسطورهی نامعقول چیست؟ خلاف اسطورهی بازگشت ابدی این است: زندگی که به یکباره و برای همیشه تمام می شود و باز نخواهد گشت، شباهت به سایه دارد، فاقد وزن است و از هماکنون آن را باید پایانیافته دانست؛ و هرچند موحش، هرچند زیبا و هرچند باشکوه باشد، این زیبایی، این دهشت و شکوه هیچ معنایی ندارد.—از کتاب «بار هستی» اثر «میلان کوندرا»
بازگشت ابدی
در بطن رمان «بار هستی»، مفهوم فلسفیِ «بازگشت ابدی» جای گرفته است که بیان می کند همه چیز در جهان هستی—آدم ها، حیوانات، رویدادها، و غیره—به شکلی کمابیش یکسان در ابعادی بینهایت از فضا و زمان دوباره و دوباره تکرار می شوند. تئوری «بازگشت ابدی» از دوران باستان وجود داشته است و آن را می توان در متون باستانیِ هندی، یونانی، و مصری یافت. با این حال، این مفهوم در عصر مدرن، بیش از هر چیز با نام فیلسوف آلمانی قرن نوزدهمی، «فردریش نیچه»، پیوند خورده است.
«میلان کوندرا» از کاراکترهای خود—«توما»، «ترزا»، «سابینا»، و «فرانتس»—استفاده می کند تا در مفهوم «بازگشت ابدی» کاوش کند و آن را زیر سوال ببرد، مفهومی که خودش آن را «چشماندازی هراسانگیز» می نامد. «کوندرا» توضیح می دهد که اگر زندگی و همه چیز در آن در چرخهای بیپایان قرار داشته باشد، آنوقت «بار تحملناپذیر مسئولیت بر هر حرکت ما سایهای سنگین می اندازد.» اما با این که «کوندرا» نقاط منفیِ این گونه از هستیِ دایرهوار را مورد توجه قرار می دهد، به نقاط مثبت آن نیز اشاره می کند. خوشبختی، به عقیدهی «کوندرا»، میل به تکرار است. اگرچه «کوندرا» تئوری «بازگشت ابدی» را رد می کند (با این استدلال که زمان و هستی، بهخصوص هستی انسان، خطی است و فقط یک بار روی می دهد)، خودش برای مخاطبین توضیح می دهد که هستی دایرهوار، عاملی ضروری و اساسی برای رسیدن به خوشبختی حقیقی است.
«کوندرا» استدلال می کند که خوشبختی از هستی دایرهوار حاصل می شود، و این نکته، حداقل برای انسان ها، خوشبختی حقیقی و ماندگار را به چیزی غیرقابل دسترس تبدیل می کند. «کوندرا» بیان می کند: «زمان برای انسان ها در یک دایره نمی چرخد، بلکه در خطی مستقیم به پیش می رود. به همین خاطر است که انسان نمی تواند خوشبخت باشد؛ خوشبختی، اشتیاق به تکرار است.» این دوری از خوشبختی و اشتیاق ناکام به تکرار، در سراسر رمان «بار هستی» به شکل های مختلف بازتاب پیدا می کند.
دوگانگی
«کوندرا» همزمان با این که در ابتدای رمان «سبکی تحملناپذیر هستی» به کاوش در مفهوم «بازگشت ابدی» می پردازد، نوع نگرشِ «نیچه» به این مفهوم را «سنگینترین بار ممکن» در نظر می گیرد. «سنگینی» که از نوع نگرشِ «نیچه» به مفهوم «بازگشت ابدی» برداشت می شود، این مفهوم را به چیزی «تحملناپذیر» و منفی تبدیل می کند، در حالی که «کوندرا» از این موضوع مطئمن نیست؛ او می پرسد: «اما آیا سنگینی، واقعا مایهی اندوه است و سبکی، شکوهمند؟»
«کوندرا» برای پاسخ به این پرسش، به فیلسوفی یونانی متعلق به قرن پنجم پیش از میلاد به نام «پارمنیدس» اشاره می کند که اعتقاد داشت جهان به بخش های متضاد تقسیم شده است—مانند روشنی و تاریکی، سرما و گرما، و هستی و نیستی. «پارمنیدس» استدلال می کرد که نیمی از این بخش های متضاد، مثبت هستند و نیمی دیگر منفی. «کوندرا» بیان می کند که تقسیمبندیِ این جفت ها به قطب های مثبت و منفی، «به شکل کودکانهای ساده است، به جز یک مورد دشوار: کدامیک مثبت است، سنگینی یا سبکی؟»
در نظر «پارمنیدس»، پاسخ به این پرسش ساده خواهد بود—سبکی مثبت است و سنگینی منفی—اما «کوندرا» استدلال می کند که پاسخ به این پرسش، پیچیدهتر است. «کوندرا» تضاد میان «سبکی» و «سنگینی» را «اسرارآمیز» و «مبهم» می نامد و به این نکته اشاره می کند که جدا کردنِ این دو مفهومِ بهظاهر متضاد و تبدیل آن ها به یک دوگانگی ساده و سرراست، در واقع امکانپذیر نیست. او از طریق تحلیل مفاهیم «سبکی» و «سنگینی» و پیوند میان آن ها، درنهایت استدلال می کند که همهی دوگانگی های مشابه نیز نادرست هستند.
چندی پیش در وضعی قرار گرفتم که به نظرم باورنکردنی می رسید. کتابی دربارهی «هیتلر» را ورق می زدم و در برابر بعضی از عکس های آن دچار هیجان می شدم، زیرا این عکس ها دوران کودکیام را که در زمان جنگ سپری شده بود، به خاطرم می آورد. چندین نفر از اعضای خانوادهام جان خود را در اردوگاه های کار اجباریِ «نازی ها» از دست داده بودند، ولی مرگ آن ها در رابطه با عکس «هیتلر» چه معنایی داشت؟ عکسی که زمانی تمامشده از زندگیام را به خاطرم می آورد—زمانی که باز نخواهد گشت. این آشتی با «هیتلر»، تباهیِ عمیقِ اخلاق را در دنیایی که اساسا بر عدم بازگشت بنا شده است، آشکار می کند، زیرا در این دنیا همه چیز از قبل بخشوده شده و همه چیز به طرز وقیحانهای مجاز است.—از کتاب «بار هستی» اثر «میلان کوندرا»
کلمات و زبان
«میلان کوندرا» در رمان «بار هستی» به کاوش در زندگی چهار شخصیت اصلی و شیوهی استفادهی متفاوت و گهگاه متناقض آن ها از کلمات و زبان می پردازد. نکتهی مورد نظر «کوندرا» این است که واژهای یکسان ممکن است معناهای متعدد و بسیار مختلف داشته باشد. تعریف و معنایی غالب که بدون تغییر باقی می ماند، برای کلمات وجود ندارد و معناها از شخصی به شخص دیگر تفاوت می یابند.
به عنوان نمونه، «سابینا» از کلمهی «زن» برای «اشاره به یکی از دو جنسیت انسان» استفاده می کند، اما همین کلمه برای «فرانتس» نشانگر یک «ارزش» است: «هر زنی شایستگی این را نداشت که زن نامیده شود.» حتی هنگام صحبت دربارهی واژهای پرکاربرد و ظاهرا ساده، «سابینا» و «فرانتس» نمی توانند در مورد معنای آن به توافق برسند. به شکل مشابه، «فرانتس» از کلمهی «خیانت» برای بیان «زشتترین اهانت ممکن» استفاده می کند، اما معنای همین کلمه در نظر «سابینا» نوعی «در هم شکستن حصارها و رفتن به دل ناشناخته ها» است.
نابرابری
مفهوم «قدرت» به شکل پیوسته در کتاب «سبکی تحملناپذیر هستی» مورد توجه قرار می گیرد. بخش عمدهی رمان در چکاسلواکی در اواخر دههی 1960 رقم می خورد، در طول دورهای که با نام «بهار پراگ» شناخته می شود. در زمستان سال 1968، اعتراض های گسترده در سراسر چکاسلواکی برای ایستادگی در مقابل حکومت کمونیست که بعد از «جنگ جهانی دوم» در کشور ایجاد شده بود، شکل گرفت. اعتراض ها تا اواخر آگوست ادامه یافت، تا این که «اتحاد جماهیر شوروی» به منظور سرکوب ناآرامی های اجتماعی و سیاسی فزاینده، به چکاسلواکی حمله کرد و آن را تحت اشغال درآورد.
نبرد برای قدرت سیاسی و آزادی، در روابط میان شخصیت های اصلی داستان بازتاب می یابد. «کوندرا» از طریق تصویر کردن منازعات قدرت در کتاب «بار هستی»، استدلال می کند که برابری حقیقی—چه در سیاست و چه در عشق—ناممکن است: همیشه یک طرف وجود خواهد داشت که قدرت بیشتری از طرف دیگر در رابطه دارد. اگرچه دنیای سیاست، تمرکز اصلیِ رمان به حساب نمی آید، سلطهی مطلق کمونیسم و «اتحاد جماهیر شوروی» بر مردم چکاسلواکی—علیرغم ادعاهای کمونیسم در مورد ایجاد برابری—به شکل آشکار در داستان به تصویر کشیده می شود.