شاید بسیاری از مردم «زوربای یونانی» را نشناسند، اما دست کم برای یک بار هم که شده، به یمن اقتباس سینمایی مایکل کاکویانیس و موسیقی خاطرهانگیز و به یاد ماندنی میکیس تئودوراکیس، نام آن را شنیدهاند. اما در حقیقت این نام به کتابی نوشتهی نیکوس کازانتزاکیس نویسندهی نامدار یونانی است که نخستین بار در سال 1946 منتشر شده است و سپس الهامبخش فیلمسازان و موسیقیدانان قرار گرفته است. این کتاب تا به حال سه بار به زبان فارسی برگردانده شده است که یکی از این ترجمهها به محمود مصاحب تعلق دارد.
«زوربای یونانی» کازانتزاکیس که این روزها دیگر میتوان آن را یک اثر کلاسیک شده لقب داد، رمانی است که بدون شک در اذهان خوانندگان خود جایگاه ویژهای داشته و خواهد داشت. هیچ خوانندهای نمیتواند «الکسیس زوربا» شخصیت اصلی این داستان را دوست نداشته باشد؛ شاید خیلیها نقدهای بسیار جدی به او وارد نمایند، اما وی و خط فلسفی که در زندگی دنبال میکند را مورد ستایش قرار میدهند.
نیکوس کازانتزاکیس نویسنده، شاعر، روزنامهنگار، مترجم و جهانگرد یونانی بود که به واسطهی نزدیکیاش با اقشار متفاوت مردم، در اندیشهی خود دغدغهی جامعهی بشری را پرورش میداد و به همین دلیل اغلب آثار وی با همین درونمایه پدید آمدهاند.
خط داستانی این کتاب از زبان نویسندهای جوان و روشنفکر روایت میشود. مردی 35 ساله و در جستوجوی حقیقت که کتابهای زیادی خوانده است و از لابهلای آنها به دنبال معنای زندگی میگردد. او به تازگی مشغول پژوهش در باب زندگی بودا شده است. او میخواهد برای مدتی کتابهایش را کنار بگذارد و به تازگی پیشنهاد یک سفر دور و دراز از سوی دوستش را رد کرده و تصمیم گرفته است تا برای مدتی در سبک زندگی خود تغییراتی ایجاد نماید. او میخواهد به واسطهی کار در معدن زغال سنگ تجربهای تازه کسب کند به همین دلیل برای راهاندازی مجدد یک معدن قدیمی زغال سنگ راهی جزیرهی کرت شود. این جوان هنگامی که قصد سفر میکند، در بندر با شخصیت اصلی داستان یعنی همان الکسیس زوربا رو به رو میشود.
زوربای یونانی، رمانی است واقعگرا که داستان دوستی مردی جوان با پیرمردی 65 ساله اما زنده دل و رازآلود را برایمان تعریف میکند. پیرمردی که ادعا میکند یک عاشق پر جنب و جوش، ماجراجویی جنگجو، آشپز، نوازنده، معدنچی و خیلی چیزهای دیگر است. پیرمردی که خود راوی داستان اعتراف میکند هر گونه تلاشی برای توصیف شخصیت وی، کاری بیهوده خواهد بود.
در میانهی آشنایی راوی با پیرمرد، جوان که نام او را نمیدانیم توسط الکسیس زوربا قانع میگردد که او را به عنوان سرکارگر معدن استخدام کند. آنها وقتی که به جزیرهی کرت میرسند در مسافرخانهی یک فرانسوی به نام مادام هورتنس که زنی بدکاره است، سکونت میکنند و پس از این اقامت شروع به کار روی معدن میکنند اما با این حال راوی نمیتواند بر وسوسههای درونی خود برای کار بر روی دستنوشتههای ناتمامش دربارهی زندگی و اندیشههای بودا خودداری کند.
اگر چه زوربا فردى است عامى و تحصیل نکرده، ولى مرد کار و زندگى است. اگر از اعتقادات مذهبی و بیقراری بی حد و مرزش نسبت به زنان یا، به قول خودش، آن سرگرمى پایانناپذیر صرفنظر کنیم؛ او مردى است بسیار توانمند، اهل عمل و خردمند. قصهی او داستانی است در ستایش زندگی و در نقد روشنفکران منزوی و کرمهای کتابخواری میخواهند جهان هستی را از لابهلای صفحات سیاه شدهی کتابها درک کنند. اما زوربا به ما میخواهد بیاموزد که برای درک هستی باید آن را با تمام وجود درک کرد و جز این راه دیگری وجود ندارد.
زوربا با هر چیزی به شکلی خارقالعادهای برخورد میکند و زمانی که آن چیز را میبیند انگار که بار اول است با آن رو به رو میشود؛ هیجانزده میشود و با اشتیاق آن را مینگرد و به واقع از آن لذت میبرد. شجاع است و اجازه نمیدهد ترس از چیزی بر او چیره شود و نیرو را از وی بگیرد. زوربا آزاد است ومالک زندگی خود. زوربا عملگرا است و زیاد فکر نمیکند و به چرایی کارها و ماجراها اهمیت نمیدهد و تنها کار خودش را میکند. زوربا دربارهی خدا، شیطان و دنیای مادی دیدگاههای خاص خودش را دارد. همین شخصیت بینظیر است که در طول ماهها نزدیکی، تاثیر بسیار عمیقی بر مرد راوی میگذارد که او را به درک تازهای از زندگی و لذتهای آن میرساند.
در باب شخصیت زوربا خیلی بیشتر میتوان نوشت، اما بهترین کار این است که برای آشنا شدن با او کتاب زوربای یونانی را خواند.