1. خانه
  2. /
  3. کتاب دختر آفتاب

کتاب دختر آفتاب

5 از 1 رأی

کتاب دختر آفتاب

رمان های راحت خوان
Weathering with You
٪15
165000
140250
معرفی کتاب دختر آفتاب
در تابستان سال اول دبیرستان، مرد جوانی به نام هوداکا از خانه فرار می کند و به شهر شلوغ توکیو می رود. او تنها و خسته تصمیم می گیرد در یک فست فود زمان را بکشد و در آنجا با زن جوانی به نام حنا آشنا می شود که اتفاقا در آنجا کار می کند. او نمی داند که حنا دارای قدرت هایی است که نه تنها بر آب و هوا بلکه بر کل جهان تأثیر می گذارد ...
در این اقتباس مانگا از فیلم انیمیشن Weathering with You، ماکوتو شینکای به موضوعاتی مانند عشق و فداکاری می پردازد تا نشان دهد که یک پسر تا چه حد برای محافظت از چیزی که بیشتر دوست دارد می رود. این نسخه مانگا با عشق و هنر زیبا توسط هنرمند تازه کار واتارو کوبوتا ارائه شده است، و فراتر از فیلم است تا پس‌زمینه و افکار واقعی شخصیت‌هایی را که قلب طرفداران و منتقدان در سراسر جهان را ربوده‌اند، آشکار کند.
درباره ماکوتو شینکای
درباره ماکوتو شینکای
ماکوتو شینکای (Shinkai Makoto) با نام اصلی ماکوتو نیتسو زادهٔ ۹ فوریه ۱۹۷۳، کارگردان انیمهٔ ژاپنی است که پیشتر به طراحی گرافیک مشغول بود. او از اهالی استان ناگانو است و در دانشگاه چو در رشتۀ ادبیات ژاپنی تحصیل کرده‌است. او از دوران مدرسه به ساخت و طراحی مانگا، انیمه و رمان علاقه‌مند بوده و امروزه در چندین نقد از او با عنوان «میازاکی جدید» نام برده شده‌است. پس از فارغ‌التحصیلی در رشتۀ ادبیات ژاپنی از دانشگاه چوو در سال ۱۹۹۶، همان سال در نیهون فالکام که یک شرکت سازندۀ بازی‌های ویدئویی است مشغول به کار شد و برای چند سال به عنوان طراح گرافیک فعالیت نمود. در این مدت او با تنمن آشنا شد (تنمن نیز در شرکت فالکام به عنوان سرپرست تیم صدا جِی. دی. کِی، فعالیت می‌نمود) که بعدها موسیقی متن بسیاری از فیلم های او را به ثمر رساند. شینکای در سال ۲۰۰۰ برای کار بر روی پروژۀ شخصیش (صداهای ستاره‌ای دوردست) از فالکام خارج شد.
نکوداشت های کتاب دختر آفتاب

شینکای به عنوان میازاکی بعدی مورد ستایش قرار گرفته است و مناظر رویایی او اغلب در وسعت جزئیات و احساسات عمیق با استاد انیمه برابری می کند یا از آن فراتر می رود.

Variety
قسمت هایی از کتاب دختر آفتاب

«می بینی؟ درست همون جاس!» دوستم به بالای سرمون و پشت سیم های برق و به ابرهایی که از بین دو ساختمون دیده می شد اشاره کرد. «ها؟ بی خیال! اونجا که چیزی نیست!» «نه. هست! دقت کن!» خیلی به حرفی که می زد مطمئن بود من هم تصورم این بود که مطمئنا چیزی نخواهم دید. برای همین هم خیره شدم به آسمان. بعد یکدفعه انگار چیزی خاموش شد. بعد از مدتی فهمیدم قضیه چی بود. صدای بارون رو می شنیدم، ولی چیزی روی ما نمی چکید. انگار یک سقف نامرئی یا همچین چیزی بالای جایی که ما ایستاده بودیم قرار داشت. همون موقع حرکت چیزی به چشمم خورد. امواج کوچک حلقه ای. موج هایی روی آسمان ظاهر می شد و بعد غیب می شدن. انگار داشتیم در یک روز بارانی، به سطح استخر نگاه می کردیم. «چی بود؟» چند قدم عقب رفتم، ولی نتونستم ازش چشم بردارم. تا عقب رفتم آسمون حلقه حلقه شد. با خودم فکر کردم آبه. شبیه یک چیز بزرگ از جنس آب بود که بین دو تا ساختمون قرار گرفته.

نظر کاربران در مورد "کتاب دختر آفتاب"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

چند وقت از قیمت کتاب باخبر نبودیم، چقدر کتاب گرون شده...با تخفیف این قیمته؟ فکر کنم دستم نمیره دیگه کتاب بخرم،خیلی هم دوست دارم ! کاشکی ارزون‌تر بود😧

1401/11/05 | توسطکاربر سایت
9
|