زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجی قبول باشه.» گفت: «خدا قبول کنه ان شاءاللّه.» نگاهم کرد. گفت: «ابراهیم!» نگاهش کردم. ــ نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. ــ حاج آقا شما همه نمازهاتون قبوله. قصه اش فرق می کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیس جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامه اش را گفت. صدایش پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش می کردند. می گفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پایان نماز پیشانی اش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه می کشیدند، حالا من قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.
سلام من چند وقت پیش کتاب سلیمانی عزیز رو گرفتم وداستاناشو خوندم خیلی خوشم اومد وتصمیم گرفتم بقیه هم بخوننش به همین دلیل لومدم هر شب یک قسمتشو تایپ کردم ودر کانالم قرار میدم.. چن هفته پیش یکی از عضوهام گفت اجازه کپی در فضای مجازی رو از ناشر کتاب گرفتی.. من خیلی تعجب کردم واقعا بخدا نمیدونستم باید برای این کار اجازه بگیرم. بعد از اونموقع دیگه تایپ نکردم. همش عذاب وجدان دارم لطفا حلالم بفرمایید برای این کاری که نمیدونستم. وازتون خواهش میکنم یه جایی از کتابتون بنویسید این قوانینتون رو.
لطفا جواب بدین. حلال کنید لطفا عذاب وجدان دارم توروخدا حلال کنید
با سلام و احترام ، جهت دریافت مجوز و اجازهی انتشار مطالب کتاب میبایست با انتشارات مربوطه ارتباط برقرار کنید ، ایران کتاب صرفا فروشگاه اینترنتی کتاب میباشد ،ولی به صورت کلی استفاده پراکنده از مطالب کتاب برای مقاصد غیر تجاری بلامانع است