«سلحشور» زندگینامه و خاطرات سردار شهید قربانعلی ابراهیمی است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: خبار درگیری های ضد انقلاب در مناطق کردستان، همه جا پیچید. قربانعلی که لحظه ای آرام و قرار نداشت، داوطلبانه راهی کردستان شد تا هر کاری از دستش برمی آید برای آن منطقه انجام دهد. به تیپ بیت المقدّس سنندج ملحق و مشغول خدمت شد. در کردستان همیشه با کمبود امکانات مواجه بودیم، جای درست و حسابی هم برای مستقر شدن نیروها نداشتیم. سنگرهایی داشتیم سوله مانند که زمستان ها خیلی سرد و تابستان ها خیلی گرم بودند. یک روز قربانعلی بهم گفت: باید سنگرهای نیروها رو داخل خاکریز درست کنیم. گفتم: برای ساخت سنگرها در داخل خاکریز مصالح لازمه که ما نداریم. گفت: «کاری نداره، تو فقط بلوک تهیه کن بقیه ش با خودم.» رفتم سپاه، بلوک وآجر و سیمان تهیه کردم. قربانعلی گفت: اول از سنگر سربازها شروع می کنیم. دیوار همهٔ سنگرها را کار کردیم. نوبت به سقف سنگرها رسید ولی آهنی برای پوشاندن سقف نداشتیم... . قربانعلی کمی فکر کرد و بعد رو به من گفت: «سریع دوتا کامیون و تعدادی سرباز را آماده کن تا به باغ ما برویم.» هماهنگی های لازم را انجام دادم. رفتیم و یکصد تنه درخت از باغ قربانعلی جمع کردیم و آوردیم. گفت: اگر بلوک و درخت اضافی داشتیم، برای سنگر فرماندهی هم کار کنید ولی اگر مصالح نماند، در همان سوله ها می مانیم. طبق دستور قربانعلی، اول ساخت و تکمیل سنگر برای سربازها را شروع کردیم، خودش هم پا به پای ما کار کرد. کار سنگر نیروها را تمام کردیم، اما برای فرماندهی گردان که اتاق خود قربانعلی بود مصالح باقی نماند. بناچار خودش در سوله ماند. هرچه اصرار کردم که برخی سربازان به سوله بروند و او در سنگر بماند قبول نکرد.
کتاب سلحشور