پی یر
خیلی از زمانی که حتی نمی تونستم به پایان به جمله برسم، نمی گذره؛ من خودم رو ساعت ها با ساده ترین سوالات شکنجه می دادم. [جملاتش را جدا می کند] چرا یکی می گه: «آیا او در حال آمدن است؟» «او» کیه اینجا چه کاری با من داره؟ چرا یکی میگه: «سروقت»، به جای این که بگه دسر زمان»؟ من زمان زیادی رو برای فکر کردن به این چیزها تلف کردم. (مکث) چیزی که مجبورم پیدا کنم معنای یه کلمه نیست، بلکه شکلش و حرکتشه. (مکث) من بیشتر از این دنبال چیزی نمی گردم. (مکث) من فقط می خوام، صبورانه، تو به مکان مثل خط منتظر بمونم. من حواسم رو جمع می کنم. (مکث هر چه زودتر باید برم.
بخشی از نمایشنامه
کتاب هجوم