با توجه به آنچه دربارۀ مرکزیت و محوریت نژاد در جامعهشناسی آمریکایی و زوال نسبی بحث طبقاتی در جامعهشناسی بریتانیایی بیان شد، به نظر میرسد که برخی پیشرفتها در آمریکا دقیقا در جهت عکس روند فوق بوده است. رشد طبقه متوسط سیاهان (که هنوز محدود هستند، نگاه کنید به اسمال، ۱۹۹۴) به گسترش تلاش برای طرح مسئله تحقیر نژادی به عنوان عامل تعیین کننده جایگاه اجتماعی، منجر شد. نخستین و مشهورترین این کوششها که معطوف به نقدی چشمگیر است، احتمالا کتاب ویلسون تحت عنوان «کاهش اهمیت نژاد» (۱۹۷۸) میباشد. جالب است که اخیرا کتابهایی برای توجیه حق دانشپژوهان سیاسی آمریکایی به توسعه استدلالهایی بر مبنای مشاهدات مشابه درباره الگوهای جابهجایی نژادی نوشته شده است. بدین ترتیب، حملات اخیر حزب جمهوریخواه به اقدامات ایجابی، برحسب ضرورت توجه به افراد نیازمند و بدون اتخاذ برنامههای جبرانی گروه - محورانه سازماندهی شده است. مفهوم طبقه متضمن یک دستورکار سیاسی است که به آسانی در این محافل جای نمیگیرد. در عوض، تأکید چنین استدلالهایی (دستکم در سطح لفاظیها) مطرح ساختن وضعیت کسادی و عدم رونق اقتصادی - اجتماعی است. مشخص است که این تأکید این بار با استناد به مفهوم طبقه فروتر، مجددا صبغهای اجتماعی مییابد. در اثر موری (برای مثال نگاه کنید به ۱۹۸۴) و دیگران، این الگو به نحو موثری محرومان را به خاطر وضعیتشان، با مفاهیم و عناوینی از قبیل فرهنگ وابستگی سرزنش میکند. در حالی که در پیشینه ایالات متحده مفهوم طبقه فروتر یا طبقه فقیر تقریبا به گونهای گریزناپذیر به عنوان مفهومی تلقی میشود که در برگیرنده اقلیتهایی است که عمدا در پایینترین پلکان نردبان ترقی اجتماعی اقتصادی قرار دارند، جالب است که در بریتانیا این مفهوم معمولا در جناح چپ برای مشخص ساختن وضعیتهای همه گروههای بیکار و اداره و هدایت آنها در دراز مدت به کار گرفته شده است ولی به هر فرد شیطان زده و مجنون و نیز به مادران مجرد سفیدپوست جوان هم اطلاق میشود. برای اینکه مبادا تصور شود این پیشرفتها نشانه پایان تفسیرهای نژاد - محورانه در جامعه ایالات متحده است، اشاره به این نکته ضروری است که علاوه بر انطباق انکارناپذیر مفهوم طبقه پایین [طبقه بیبضاعت] با وضعیت اقلیتها، تلاشهای آشکاری برای توضیح وضع طبقه پایین (بیبضاعت) در قالب اصطلاحات آشکارا زیستشناختی نیز مجددا آغاز شده است. بر این اساس هرشتاین و موری (۱۹۹۴) درصدد اثبات پایه ژنتیکی برای به اصطلاح خودشان سلسله مراتب هوش و استعداد برآمدهاند، این ادعا یادآور دانش منسوخ و قدیمی نژادشناسی است (استپان&z
کتاب مطالعات قومی و نژادی در قرن بیستم