کتاب حاضر، داستانی درباره دو دوست قدیمی از دوران دانشگاه به نام «فرامرز» و «پارسا» است که از زمان دانشگاه در خوشی و ناخوشی کنار هم بودند و با هم کار کرده و زندگی خود را سروسامان دادهاند. اما بعد از 14 سال «پارسا»، رازی را که سالها از همه مخفی کرده بود به «فرامرز» میگوید و همین باعث شوک شدید به «فرامرز» میشود. رازی که دوستی چند ساله آنها را زیر سوال میبرد. در داستان میخوانیم:« برخلاف صدای عصبی و پرتحکم «فرامرز»، در حیاط با صدای تقه آرامی باز شد و آرامتر صدای در، صدای قرار گرفتن گوشی آیفون سر جایش بود».
کتاب تقدیر را ترانه کن