داستان درباره دو تا دوست هست که بعد از کلی سال دوری، همدیگه رو میبینن. اردلان و سعید. پدر اردلان مرده و اون برای ختمش اومده ایران. خاطرات دوران بچهگیشون رو مرور میکنن.با اینکه رمان خیلی روان و ساده ایه اما فضای داستان و حالت روایی نویسنده رو دوست داشتم.
من خیلی کتاب خون نیستم ولی یه چندوقتیه شروع کردم بخونم چون حالم بد بود ،کتاب خوندن خوبه باعث میشه ذهنتون از افکار بدو منفی و اتفاقای بدی که براتون افتاده رها بشه و بهشون فکر نکنید
کتاب خیلی خوبیه نحوهی نوشتنش جوریه که انگار داری فیلم میبینی من خیلی دوست داشتم،من اینجور کتابهارو که قصه تو حال معاصر اتفاق میافته بیشتر از کتابهایی که قصه تو گذشتههای دور اتفاق میافته دوست دارم