کتاب مون بزرگ

Le Grand Meaulnes
کد کتاب : 507
مترجم :
شابک : 978-964-305-660-5
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 304
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1913
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : ---

جزو فهرست 100 کتاب قرن لوموند

فیلم هایی بر اساس این کتاب در سال های 1967 و 2006 ساخته شده است.

معرفی کتاب مون بزرگ اثر آلن فورنیه

وقتی که مون برای اولین بار به شهر سولون پا می گذارد، همه را شیفته ی ظاهر جذاب، شجاعت و جذبه ی خود می کند. اما زمانی که در یک مهمانی عجیب در خانه ای اسرارآمیز شرکت می کند، زندگی اش برای همیشه تغییر می یابد. در مرکز این رمان تأثیرگذار، پسری قرار دارد که در مناطق حاشیه ای فرانسه زندگی می کند، دوست ندارد وارد دنیای آدم بزرگ ها بشود و حاضر است برای پیدا کردن عشقش، دست به کارهای غیرممکن بزند. کتاب مون بزرگ، نوشته ی آلن فورنیه، به انگیزه های دوران جوانی و ناامیدی های دوران بزرگسالی می پردازد و به شکل هیجان انگیزی، تصویری ماندگار از دوستی های شکست خورده و جوانی از دست رفته را به مخاطب ارائه می کند.

کتاب مون بزرگ

آلن فورنیه
آلن فورنیه، با نام واقعی آنری-آلبان فورنیه، زاده ی 3 اکتبر 1886 و درگذشته ی 22 سپتامبر 1914، نویسنده و سرباز فرانسوی بود. او در محله ی لشاپل دنگیلون در مرکز فرانسه به دنیا آمد. پدرش معلم مدرسه بود. آلن در مدرسه ی لاکانال در نزدیکی پاریس تحصیل کرد و برای آزمون ورودی مدرسه ی تیزهوشان خود را آماده کرد اما موفق به گذراندن این آزمون نشد. او در مدرسه ی لاکانال با نویسنده ی مشهور فرانسوی، ژاک ریویر، ارتباط نزدیکی شکل داد و خواهرش ایزابل در سال 1909 با ریویر ازدواج کرد.او در سال 1907 وقفه ای در تحصیل...
نکوداشت های کتاب مون بزرگ
An unforgettable French masterpiece.
یک شاهکار فرانسوی فراموش نشدنی.
Barnes & Noble

A masterly exploration of the world between boyhood and manhood.
کاوشی استادانه در دنیای میان نوجوانی و مردانگی.
Times Literary Supplement Times Literary Supplement

A dream-like tale of a lost love.
داستانی رویاگونه درباره ی عشقی از دست رفته.
Independent Independent

قسمت هایی از کتاب مون بزرگ (لذت متن)
اگر معلم بودم به بچه ها یاد می دادم که عاقل باشند، عاقل به آن معنی که خودم می دانم. کاری نمی کردم که دلشان بخواهد همه ی دنیا را بگردند، آن طور که بدون شک شما، آقای سورل، موقعی که معلم بشوید خواهید کرد. من برعکس به بچه ها یاد می دادم که خوشبختی را در همان نزدیکی خودشان و در چیزهایی جست و جو کنند که ظاهرشان به خوشبختی نمی ماند.

آن جا خوابیده است. دیگر نه تب دارد و نه دست و پا می زند. دیگر چهره اش کبود نمی شود. دیگر انتظار نمی کشد. دیگر هیچ چیز نیست جز سکوت، و چهره ی سخت و بی جان و سفیدی میان هاله ای از پنبه، پیشانی مرده ای با دسته ای موی زبر و سخت.

این شب که دلم می خواست بی هیچ ماجرایی بگذرد به نحو عجیبی بر من سنگینی می کند. زمان می گذرد و این روزی که دلم می خواست از مدت ها پیش به پایان رسیده باشد، کم کم به آخر می رسد.