بدون شک یک شاهکار.
رمانی مسحورکننده درباره ی امیدی به سرانجام نرسیده.
بوتزاتی، طنز منحصر به فرد آثارش را از مسائلی چون عدم اطمینان، رنج و حتی مرگ می گیرد.
امروز دیگر این ها همه جزو دوران گذشته بود. حالا او افسر شده بود و دیگر مجبور نبود که دود چراغ بخورد، یا از شنیدن صدای سرگروهبان بر خود بلرزد. تمام این روزهایی که زمانی در نظرش نفرت آور بود، دیگر گذشته و به صورت ماه ها و سال هایی درآمده بود که دیگر بازگشتنی نبود. بله، حالا افسر بود. حقوق می گرفت، چه بسا نگاه زن های زیبا را به خود جلب می کرد. اما دریافت که زیباترین سال های عمرش بی گمان سپری شده و عمر طراوت نوجوانیش به پایان رسیده است و چون به تصویر خود در آیینه چشم دوخت، روی چهره ای که بیهوده کوشیده بود دوست بدارد، لبخندی یافت که حقیقتی نداشت.
به بالای یک سر بالایی رسیدند. دروگو به عقب برگشت تا شهر را خلاف نور ببیند. دودهای صبحگاهی از بام ها بر می خاست. از دور خانه اش را دید. پنجره اتاقش را تشخیص داد. احتمالا لنگه هایش باز بودند و زن ها داشتند مرتبش می کردند. شاید تخت را به هم ریخته بودند و وسایل را در یک کمد جای داده بودند. بعد پنجره های کرکره ای را بسته بودند و جز غبار صبور و نوارهای ملایم نور در روزهای آفتابی شاید ماه های ماه کسی به آن جا وارد نشود. این هم از دنیای کوچک دوران کودکی او که در و پیکرش بسته می شود. مادر آن را به همین صورت حفظ خواهد کرد تا وقتی که او باز می گردد، باز هم خود را در آن فضا احساس کند و حتی پس از غیبتی طولانی بتواند در آن، بچه باقی بماند. اوه آری، مادر خود را فریب می داد که می تواند شادی برای همیشه از دست رفته را صحیح و سالم حفظ کند، جلوی گذر زمان را بگیرد و هنگام بازگشت فرزند، با باز کردن درها و پنجره ها، همه چیز را به حالت اول بازگرداند.
روزی که از سال ها پیش انتظارش را داشت، روزی که زندگی راستینش آغاز می شد سرانجام فرا رسیده بود. درحالی که به روزهای تاریک دانشکده افسری فکر می کرد، شب های غم انگیزی را به یاد می آورد که درس می خواند و صدای پای آدم های آزاد را، که شیرین کامشان می پنداشت از کوچه می شنید و نیز شیپور بیدارباش سحرهای زمستانی را در آسایشگاه سرد به یاد می آورد، که او را از جدال با کابوس مجازات ها بیرون می کشید و اضطرابش را از تصویر هرگز به سر نرسیدن این روزهایی که مدام حساب گذشتنشان را نگه می داشت در خاطر باز می پیمود.
می توان درباره ی رمان صد سال تنهایی گفت که این اثر چیزی حیاتی را در مورد تجربه ی تاریخی صدها میلیون نفر در خود دارد که فقط به آمریکای لاتین خلاصه نمی شود
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
سورئالیسم را بیشتر با هنرهای تجسمی می شناسند اما در واقع، این جنبش نه تنها در هنرهای تجسمی، بلکه در ادبیات ریشه دارد.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
رئالیسم جادویی، سبک ادبی فوق العاده جذاب و محبوبی است که از دل جهان بینی سحرآمیز مردم آمریکای لاتین به دنیای ادبیات وارد شده است.
زندگی کوتاه. و شاید دیگر هیچ.کتاب بسیار خوبی است.
با درود؛ چند سال قبل این کتاب را خواندم و برایِ من، معمولی بود. با توجه به نامِ مترجمِ خوبش، سراغش رفتم(از نخستین ترجمههای ایشان هست) اما از آن دسته کتاب هایی نبود که دلم بخواهد دوباره بخوانم.
من دیگه پشت دستم را داغ کنم، ترجمهی سروش حبیبی بگیرم 👺😬 اگه کتاب طنزه، طنز تلخش میکنه. اگه طنز سیاه باشه، بیمعنیش میکنه و اگه تراژدی و ملودرام باشه که به فنا میره. 😡 سروش حبیبی! بیشتر دقت کن!
بیابان تاتارها در سال ۱۹۳۸ نوشته شد. یعنی زمانی که بوتزاتی ۳۲ ساله بود. بیابان تاتارها داستانِ غمانگیز سرنوشت افسرى جوان به نام دروگو جووانى است که براى خدمت به قلعهاى دور افتاده در حاشیهی بیابان تاتارها اعزام مىشود. در مورد ایدهی این طرح، بوتزاتی در جایی گفته: «ایدهی رمان از یکنواختی کار در جایی که من زمانی در آنجا مشغول بودم، آمده است. اغلب برای من پیش میآمد که امور عادی و جاری در آن روزها، بیپایان بودند. به طوری که انگار زندگی مرا میبلعند. انتقال این تجربه به فضایی نظامی، یک فکر درونی در من بود».
کتابی سخت تکان دهنده
این کتاب قبلا توسط نشر روزنه و کتاب خورشید چاپ شده بود، اما برای مدت ها، دیگه تجدید چاپ نشد. تا اینکه نشر ماهی مجددا اقدام به چاپ اون کرده. و اتفاق عجیبی که افتاده اینه که نشر ماهی کتاب رو به ویراستاری کرده (البته ظاهرا). و نمیدونم با اجازه سروش حبیبی بوده یا خیر و آیا ایشون دخالتی داشته یا نه. در هر شکل نتیجه، متاسفانه به لحن و ترجمه اولیه کتاب آسیب زده. بعضی جاها بیخود و بی جهت متن رو تغییر دادن، جمله بندیها تغییر کرده و خیلی سست شده، واقعا جای تاسفه. نه زیرنویسی داره، نه توضیحی و نه هیچ.
منم که از فیدیبو میخونم از نشر روزنهس و کتاب چاپی از ماهی رو دارم واقعا ویراستاری شده کلش. خیلی بده.
کتابی است که شاید داستان هیجان انگیزی نداشته باشد، ولی بسیار بسیار جالب و آموزنده است، درس بزرگی که این کتاب به شما میدهد گرفتار شدن در روزمرگی و داشتن امید به اتفاقی خاص و بزرگ در آینده، یعنی روزهای عمر رو بکشی به امید آن اتفاق که شاید هرگز نیفتد یا شاید آنقدر دیر بیفتد که دیگر فایده ای برای شما نداشته باشد، پس در لحظه زندگی کنین، عشق بورزین و از زندگی لذت ببرین
کتاب فوق العاده ای بود، طوری که اصلا دلم نمیخواست زمین بذارمش، در مورد کوتاهی زندگی هستش و اینکه چطور انسانها با دلخوش کردن به امیدهای واهی به زندگی خودشون معنی میدن و گاهی عمر کوتاه رو با دلخوش کردن به این چیزهای بی معنی به هدر میدن. در کل به نظر من کتاب خیلی خوبیه که ارزش خوندن داره و لذت میبرین.
محمد علی کشاورز در فیلمی که بر اساس این کتاب ساخته شده بازی کرده
چه فیلمی؟
صحرای تاتارها
چرا موجود نمیشه؟
رمانی تکان دهنده، اثرگذار و هولناک. ممکن است در حد شاهکارهای بزرگ ادبیات نباشد ولی اثر بزرگی است. به خوبی عادت انسان به شرایط سخت و بی معنی را نشان میدهد. یک کارمند درک خوبی از این رمان خواهد داشت.
سلام و خسته نباشید. موجود نمیشه؟
رمان راجع به جیوانی دروگو است، جوان ساده ای که عاشق دختری است و میخواهید یک زندگی آرام کنار خانواده اش تشکیل دهد. اما یک مشکل پیش روی اوست. او باید خدمت سربازی را در یک پادگان دور افتاده در دل بیابان که برای مقابله با حمله تاتارها (موجودات عجیبی که خودش هم نمیدادند تاتارها دیگر چه هستند) بگذراند. رمان را بخوانید تا بدانید چطور یک موقعیت بی معنا میتواند ما را در خود ببلعد. بخوانید تا بدانید زندگی انسان چیزی نیست جز غرق شدن در یک توهم بی معنا. توهمی بسیار قدرتمند و غم انگیز....
منظور از "جیوانی دروگو" چی هست؟!
در پاسخ به آقای شهروز فرهنگ: "جیوانی دروگو" نام شخصیت اصلی داستان هست (البته آقای خرسندی هم توضیح دادهاند که: جوان سادهای که....)
فک میکنم خلاصه داستان رو بر اساس فیلمش که تو بم فیلمبرداری شده توضیح دادید. تو کتاب دژ باستیانی تو دل کوه واقع شده و بیابانی در شمال اونه.
احتمالا آقای فرهنگ تصور کرده بودند جیوانی دروگو در حقیقت حیوانی دروغگو هست که غلط املایی تایپ باعثش شده🤷🏻♂️