شاید بسیاری از ما تا به حال، رمان های عاشقانه را داستان هایی کم عمق و قابل پیش بینی می دانسته ایم اما وقتی از قدرت تأثیرگذاری این ژانر بر تصمیم های ریز و درشت زندگی مان آگاه باشیم، حتماً نظرمان عوض خواهد شد و بهتر درک خواهیم کرد که چرا رمان های عاشقانه، سهم بزرگی در گردش چرخه ی دنیای ادبیات دارند و توانسته اند انسان های بی شماری را مجذوب و شیفته ی جهانی سازند که عشق بر آن حکومت می کند. علیرغم این حقیقت که آثار هنری عاشقانه همیشه محبوب و پرطرفدار بوده اند، رمان های عاشقانه و طرفداران دوآتشه ی آن ها اغلب هدف انتقادهای سرسختانه ی کسانی قرار می گیرند که علاقه ای به این ژانر ندارند.
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید تا با هم پنج دلیلی را بررسی کنیم که به ما اثبات می کنند چرا رمان های عاشقانه، ارزش زمانی که برای آن ها صرف می کنیم را دارند.
در بخش دوم این مقاله، ده رمان عاشقانه ی برتر که در چند دهه ی اخیر نوشته شده اند را معرفی و بررسی خواهیم کرد.
1) شما را یاد روزهای سحرآمیزِ ابتدای رابطه تان می اندازند؛ روزهایی که احساس می کنید هر چیزی ممکن است.
چه اکنون تنها باشید، چه در رابطه ای بلند مدت و چه در وضعیتی بین این دو، شروع زمانی که این احساس به شما دست می دهد که شاید نیمه ی گمشده ی خود را پیدا کرده باشید، بسیار هیجان انگیز و به یاد ماندنی است. با این حال، گذشت زمان برای اکثر آدم ها با فروکش کردن احساسات پرحرارت ابتدای رابطه همراه است. پس چرا این احساس شگفت انگیز را دوباره و دوباره در قالب داستانی تجربه نکنیم؟ چرا از دریچه ی ذهن شخصیت های داستانی، دوباره داشتن حس دوگانه و مرموز آشنایی با غریبه ای جذاب را زندگی نکنیم و خود را از این احساس سحرآمیز محروم سازیم؟
2) خواندن رمان های عاشقانه مثل دیدن فیلم های عاشقانه است با این تفاوت که این فرصت به شما داده می شود تا قهرمان مرد و زن داستان را هر طور که مایل هستید در ذهن خود تصویر کنید.
همه ی ما در مقطعی از زندگی از دیدن فیلم های عاشقانه لذت برده ایم اما این فیلم ها گاهی اوقات چیزی برای قوه ی تصور و تخیل مخاطب باقی نمی گذارند. علاوه بر این، اگر بازیگرهای نقش اول فیلمی عاشقانه را دوست نداشته باشید، هر چقدر هم که رابطه ی آن ها پرشور و پرحرارت باشد، باز هم در نهایت نمی تواند شما را آن طور که باید و شاید راضی کند. اما در رمان های عاشقانه، مخاطب می تواند همزمان با پیشروی داستان، شکل و تصویر قهرمان ها را آن طور که خودش دوست دارد، در ذهنش بسازد و حتی آن ها را تغییر دهد. کتاب ها به تخیل شما اجازه می دهند تا به هر جایی که دوست دارد، سر بزند. لذت این آزادی تخیل، در هنگام خواندن رمان های عاشقانه دو چندان خواهد بود.
3) داستان های عاشقانه، باعث می شوند که پایان های خوش را از یاد نبریم.
بله می دانم، داستان های ناراحت کننده هم می توانند بسیار خوب باشند! کتاب های غم انگیزی که در آن ها، عاشق به معشوق نمی رسد، همه به زامبی تبدیل می شوند و سگی وفادار در پایان قصه کشته می شود هم قطعاً جایگاه ویژه ی خود را در دنیای ادبیات دارند. اما این موضوع نباید باعث شود از کتاب هایی که در آن ها عاشق به معشوق می رسد و حتی به معایب و ضعف های او نیز عشق می ورزد، غافل شویم. رمان های عاشقانه با ارائه ی پایانی امیدبخش، می توانند کمک روحی بزرگی به انسان در شرایط سخت روحی کنند.
4) بسیاری از ژانرهای مختلف در دل ژانر عاشقانه جای می گیرند.
آیا دوست دارید رابطه ی عاشقانه تان با موضوعات فانتزی و یا ماورایی گره بخورد؟ نظرتان در مورد تلفیق عشق با ژانرهای ادبیات نوجوان، تاریخی، فلسفی، معمایی، علمی تخیلی و ... چیست؟ می توانم به شما اطمینان دهم که هر سلیقه ای که داشته باشید، داستان عاشقانه ای مطابق با سلیقه ی شما انتظارتان را می کشد. در حقیقت می توان گفت اگر حتی حس می کنید که به داستان های عاشقانه علاقه ای ندارید، با اندکی جست و جو در میان کتاب های این ژانر، چندین و چند اثر را خواهید یافت که انگار فقط برای شما به نگارش درآمده اند.
5) دوست داشتنِ عشق، هیچ اشکالی ندارد. عشق، فوق العاده است.
احتملاً تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که برخی از آثار کلاسیک مورد علاقه تان، در حقیقت رمان های عاشقانه هستند و داستان آن ها حول محور روابط رمانتیک شخصیت ها می چرخد. علاوه بر این، عاشقانه های هیجان انگیز امروزه هنوز هم در مرکز توجه کتاب هایی قرار دارند که به صورت عام به عنوان کتاب عاشقانه شناخته نمی شوند. عشق، شکوهمند است و یکی از غنی ترین و مهم ترین عناصر زندگی بشر به حساب می آید؛ بنابراین، هیچ اشکالی ندارد که از طریق کتاب های عاشقانه، عشق را گرامی داشت و از آن لذت برد.
اگر مقالهی ایرانکتاب در مورد رمانهای عاشقانهی کلاسیک را نخواندهاید، حتماً به آن سر بزنید.
در ادامه 10 رمان عاشقانه ی نوشته شده در چند دهه ی اخیر به انتخاب ایرانکتاب معرفی می شوند:
«عشق در زمان وبا» اثر گابریل گارسیا مارکز
فلورنتینو آریزا و فرمینا دازا در دوران جوانی خود، عاشق سینه چاک یکدیگر می شوند. اما زمانی که فرمینا در نهایت تصمیم می گیرد تا با دکتری ثروتمند و دارای خانواده ای اصیل ازداوج کند، فلورنتینو را یأس و ناراحتی عجیبی فرا می گیرد. اما با گذشت زمان در کار خود پیشرفت می کند و روابط زیادی را از سر می گذراند اما همیشه قلب و عشقش را برای فرمینا نگه می دارد. شوهر فرمینا جانش را از دست می دهد و حالا فلورنتینو پس از پنجاه سال و نُه ماه و چهار روز دوباره فرصت پیدا می کند تا با فرمینا ملاقات کند.
«بازمانده ی روز» اثر کازوئو ایشی گورو
در کتاب «بازمانده ی روز»، خدمتکاری سالخورده به نام استیونز که برای زمانی بیش از سه دهه کار خود را بدون هیچ نقصی انجام داده، زندگی خود را از نظر می گذراند. اما در زیر ظاهر آرام استیونز، روحی عاشق و پراحساس خانه دارد که در طول سال های طولانی کار، مورد بی توجهی های زیادی قرار گرفته است. استوینز در دوران غروب خورشید زندگی خود، معنا و مفهوم عشق را درک می کند.
«بیمار انگلیسی» اثر مایکل اونداتیه
این رمان به یاد ماندنی و جذاب از اونداتیه، داستان چهار شخصیت زخم خورده از جنگ را روایت می کند که در اواخر جنگ جهانی دوم در صومعه ای در ایتالیا زندگی می کنند. داستان کتاب، حول محور رابطه ی عاشقانه ی دو تن از این چهار نفر می چرخد: پرستاری درمانده و مستأصل به نام هانا و بیمار انگلیسی بی نام و نشانی که از سوختگی شدیدی رنج می برد. گفتنی است که این کتاب فراموش نشدنی و منحصر به فرد، برنده ی جایزه ی بوکر و جایزه ی گاورنر جنرال شده است.
«من پیش از تو» اثر جوجو مویز
این کتاب، داستانی تأثیرگذار درباره ی عشقی بی قید و شرط است. رمان «من پیش از تو»، داستان دختری دوست داشتنی به نام لوییزا کلارک را روایت می کند که از بدِ روزگار، شغلش را از دست داده و به دنبال کاری جدید می گردد. بدین ترتیب است که مسیر زندگی لوییزا با زندگی ویل ترینور همسو می شود. ویل، پسری است که در یک سانحه ی رانندگی تراژیک فلج می شود و پس از این اتفاق، به افسردگی شدیدی مبتلا شده و دیگر نمی تواند مثل گذشته از زندگی لذت ببرد. ویل در طول روز هیچ کاری انجام نمی دهد و فقط داروهایش را مصرف می کند. زمانی که لوییزا به عنوان پرستار جدید، وارد زندگی ویل می شود، با خود نور جدیدی را به زندگی او می آورد و شرایط را به گونه ای متفاوت می سازد. «من پیش از تو»، داستان شکل گیری و پیشروی رابطه ی میان این دو شخصیت به یاد ماندنی را روایت می کند.
«بخت پریشان» اثر جان گرین
رمان «بخت پریشان»، کتابی بسیار جذاب درباره ی دختری نوجوان به نام هازل است که به سرطان ریه مبتلا است و در گروه حمایت از بیماران سرطانی حضور می یابد. هازلِ 16 ساله در ابتدا علاقه ای به حضور در این گروه حمایتی ندارد اما با گذشت زمان، نظرش کاملاً عوض می شود. او در این گروه با پسری جوان به نام آگوستوس واترز آشنا می شود. آگوستوس، جذاب و باهوش است و به گونه ای نادر از سرطان استخوان مبتلا بوده اما به تازگی سلامتی خود را دوباره به دست آورده است. هازل و آگوستوس، در حالی که به دنبال نویسنده ی کتاب مورد علاقه شان می گردند، وارد ماجرایی پرفراز و نشیب از عشق و اندوه نیز می شوند. آگوستوس در جایی از داستان، خبری بسیار شوکه کننده به هازل می دهد و همه چیز، حتی عشق میان این دو، تحت تأثیر این خبر قرار بگیرد.
«تاریخ عشق» اثر نیکول کراوس
لئو گورسکی در هر بعد از ظهر به رادیاتور خانه ی خود ضربه ای میزند تا همسایه ی بالایی بداند که او همچنان زنده است. اما روزگار همیشه برای لئو این چنین نبوده است: در روستای لهستانی دوران جوانی لئو، او عشق را تجربه کرد و کتابی نوشت. شصت سال بعد و در آن طرف دنیا، دختری چهارده ساله به نام آلما، که نامش از یکی از شخصیت های همان کتاب گرفته شده، برای پیدا کردن همنام خود و نجات خانواده اش، پا به سفری ماجراجویانه می گذارد. نیکول کراوس با مهارتی مثال زدنی، به تدریج این دو قصه را با پایانی فوق العاده ژرف و زیبا در هم می آمیزد.
«النور و پارک» اثر رینبو راول
کتاب «النور و پارک»، یک داستان عاشقانه ی معمولی نیست. النور، دانش آموز جدید مدرسه و دختری یا موهای قرمز و لباس های عجیب و غریب است. پارک، پسر ساکتی است که حاضر است هر کاری انجام دهد تا از قرار گرفتن در مرکز توجه اطرافیان دوری کند؛ تا این که النور سوار اتوبوس می شود و کنار او می نشیند. این دو مدتی در کنار هم فقط می نشینند و هیچ صحبتی هم میانشان رد و بدل نمی شود تا این که به گونه ای به این نتیجه می رسند که هر دو عاشق کتاب های مصور هستند و سلیقه ی مشابهی در انتخاب موسیقی دارند. زمانی که دیوار سکوت میان النور و پارک شکسته می شود، این دو شخصیت وارد گردبادِ تجربه ی اولین عشق می شوند و حضور یکدیگر را مایه ی آرامش و تسلی دهنده ی دردهای زندگی پرمشکل خود قرار می دهند.
«سیر عشق» اثر آلن دوباتن
دو شخصیت به نام های ربیع و کرستن در ادینبورگ عاشق هم می شوند. آن ها با هم ازدواج می کنند و صاحب فرزند هم می شوند. از نظر جامعه، این باید پایان داستان باشد اما در حقیقت، تازه شروع ماجراست. «سیر عشق»، رمانی عاشقانه به معنای واقعی کلمه است؛ رمانی که به چگونگی رشد و بالندگی عشق در رابطه ای بلندمدت می پردازد. ماحصل داستان ربیع و کرستن، تجربه ی داستانی، فلسفی و روانشناسانه ی منحصر به فردی است که مخاطب را وادار می سازد تا با این شخصیت ها همزادپنداری کند و نگاه دوباره ی به تجربه ی عشق در زندگی خودش بیاندازد. «سیر عشق»، رمانی تأثیرگذار و زندگی بخش برای هر کسی است که به عشق ایمان دارد.
«پس از تو» اثر جوجو مویز
اگر رمان «من پیش از تو» درباره ی مواجه شدن با انتخاب هایی سخت و ویران کننده باشد، رمان «پس از تو» درباره ی زندگی در دل عواقب و پیامدهای آن انتخاب ها است. دو سال از مرگ ویل می گذرد اما لوییزا هنوز نتوانسته با این فقدان کنار بیاید. او به گونه ای خود را مقصر می داند که چرا نتوانست ویل را از مرگ نجات دهد. زمانی که لوییزا فرصتی برای رهایی از این غم و اندوه پیدا می کند، گیر و گرفتاری های جدیدی بر سر راه او قرار می گیرند و دوباره او را به مبارزه دعوت می کنند.
«باورم کن» اثر نیکلاس اسپارکس
رمان «باورم کن»، درباره ی روزنامه نگاری به نام جرمی مارش است که از نیویورک به منظور تحقیق در مورد مسائلی ماورایی به بون کریک در کارولینای شمالی می رود. جرمی در آن جا، دختر زیبا و بسیار جذابی را ملاقات می کند و عاشقش می شود اما مطئناً داستان به این سادگی ها پیش نخواهد رفت. جرمی در این سفر سرنوشت ساز باید با سخت ترین تصمیم زندگی خود مواجه شود.