برادران و خواهرانی که همدیگر را گم کرده اند. و دیگر نمی شناسند خون یکدیگر را می ریزند گوشت یکدیگر را به دندان می کشند از پوست هم لباس می دوزند تا عریانی شان را بپوشند و تبرهایشان را بر گرده های هم فرود می آورند تا کاشانه شان را بر استخوان های فروریخته ی هم بنا کنند آه ای مادرای مادر هستی من رشته های اتصالم را با خواهر درختم و برادر حشره ام حس کرده ام اکنون ذره ذره ی وجودم دریافته است رنجی را که می بری رنجی را که می بریم...