زمستان از چله رست و هوا بی هوا گرم شد درختها، ملایمت گرما را بر پوسته های سخت و سردشان احساس کردند به خیالشان که بهار رسیده تا سرشاخه هایشان سبز شد و خوب که قد راست کردند سرما برگشت پیر شد، جوانه هاشان پوک شد، تنه هاشان به خشکی یخ شدند بهار رسیده بود اما درخت ها دیگر هرگز گرم و سبز نشدند درست مثل من که تنها بودم و به سردی خونم خو گرفته بودم