فیل کوچولو در وسط جنگل با بچه زرافه گرگم به هوا بازی می کرد. مرغابی با جوجه هایش توی آبگیر شنا می کرد. قورباغه هم با صدای بلند با خاله لاک پشت درددل می کرد. فیل کوچولو که از بازی زیاد خسته و تشنه شده بود رفت کنار آبگیر که آب بخورد. ناگهان فریاد جوجه تیغی بلند شد که: فیل کوچولو، خرطومت را تکان نده! مثل اینکه یک تکه از خرطومت کنده شده. فیل کوچولو ترسید و صدای ناله اش بلند شد و حیوانات جنگل آنجا جمع شدند. اما خاله لاک پشت که فهمید موضوع از چه قرار است! تصاویر بسیار شاد و زیبای کتاب بر جذابیت داستان افزوده است.
کتاب راز آبگیر