یک روز کتاب 25 اصل حیاتی موفقیت جک کنفیلد را در قفسه دیدم. به نظرم این کتاب به من می گفت: «آهای رومئو، بیا اینجا.» کتاب قطور بود و به نوعی دلهره آور و ترسناک، اما جمله ای که زیر آن نوشته شده بود: «چگونه از جایی که هستید به جایی که می خواهید باشید، برسید.» من را مجذوب کرد. شروع کردم به خواندن مقدمه کتاب، اما می دانستم که آن را خواهم خرید. وقتی به خانه رسیدم، غرق مطالب کتاب شدم. صفحات را علامت گذاری می کردم و از روی آن می نوشتم. آن قدر کتاب را خواندم تا اینکه جلد آن جدا شد. خواندن نوشته های جک مثل شنیدن صدای پدرم بود. او به من یاد داد که ذهنم را به روی بالقوه ها باز کنم و از خطر استقبال کنم. برخی از قواعد کتاب جک، مانند قبول صد در صد مسئولیت زندگی مان، را قبلا در کتاب های دیگری خوانده بودم، اما همیشه آنها و تمرین هایشان را کنار می گذاشتم و فکر می کردم که بعدا آن را انجام خواهم داد. اما جک چنان هر قاعده را با شیوۀ ساده به بخش های کوچک تر تقسیم کرده بود که دلم می خواست هرکاری را همین الان انجام بدهم.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.