شاید برای بسیاری همواره این پرسش مطرح شده باشد که لزوم بازگشت به گذشته و دانستن تحولات فکری هر دانشی چه ضرورتی دارد؟ به ویژه آنکه معمولا چنین نوشتارهایی مملو از اسامی و واژگانی است که ملالآور هم هستند. به سخن دیگر این پرسش پیش میآید که ما متعلق به زمان حال هستیم، پس برای ساختن آینده چه نیازی به گذشته است؟ آیا اگر به گذشته برگردیم متفاوت عمل خواهیم کرد یا در آن خواهیم ماند؟ و اگر چنین شود آینده و حال را از دست خواهیم داد؟ این پرسشها که نباید چندان هم بیپایه تلقی شود، شاید از جمله پرسشهای اساسی به ویژه برای جوانان باشد. یکی از عواملی که چنین پرسشهایی را برای جوانان مطرح میکند، نحوه و الگوی طرح گذشته در کتابهاست که بیشتر، واقعهنگاریهای جهتدار نسبت به اشخاص و ترتیب رخدادهای گذشته بوده است. در اینجا قصدمان بازشناسی وقایع تاریخی شخصیتهای دانش ژئومورفولوژی نیست بلکه هدف، تحلیلی بر سیر تحول و تغییرات حکمت این دانش است و تأثیری که این ایدهها در نحوه اندیشیدن امروزی ما دارند و اگر از شخصیتی در این مجموعه یاد شده باشد تنها به خاطر کالبدشکافی شیوه تفکر دورههای تاریخی است که شخصیت یاد شده در آن زندگی کرده است.
کتاب اندیشه های نظری در ژئومورفولوژی