«این انقلاب یک شهید داشت، آن هم اسلام بود!»
سال ۱۳۹۴ این جمله را شنیدیم. مشغول ضبط خاطرات یکی از شخصیتهای حوزوی بودیم. در یکی از جلسات ضبط خاطرات، آن جمله را از قول علامه نقل کرد. مشخص است شنیدن این جمله، چه باری از حیرت بر دوش ما میگذاشت. با توجه به جایگاه عرفانی علامه و نگاهی که به شاگردان سلوکیایشان داشتیم، نمیتوانستیم از این سخن سرسری بگذریم. اگر شیفتۀ نظامی بودیم که عارف محبوبمان آن را برای اسلام مضر میدانست، باید انتخاب میکردیم. یا عشقمان به انقلاب اشتباه بوده یا عشقمان به علامه! اگر آن روایت صحیح میبود، نمیشد این دو عشق را با هم جمع کرد. شروع به بررسی کردیم، از کسانی که آگاهتر بودند پرسیدیم، از کسانی که به اقتضای سن و موقعیت در بطن حوادث تاریخی بودند سوال کردیم، هر منبعی در این زمینه در دسترس بود خواندیم و هرچه بیشتر پیش رفتیم بیشتر متحیر شدیم! با کسانی که آشنایی دقیقتری با علامه داشتند همکلام شدیم و با توجه به این شبهه دوباره نگاهی به آثار علامه انداختیم. هرچه بیشتر دقت کردیم، انتساب این جمله به علامه در ذهنمان بیشتر و بیشتر رنگ باخت. در این فضا، به نتیجه رسیدیم بد نیست پاسخی به این جملۀ منتسب به علامه داده شود. یکی از بهترین راهها، گفتگو با کسانی بود که در سینهشان خاطراتی از علامه داشتند که خلاف آن جمله را میرساند یا آنکه تحلیلی از زندگی علامه و شاگردان سلوکیایشان داشتند که میتوانست به وضوح، کذب آن انتساب را نمایان کند.
کتاب تاریخ شفاهی ماجرای علامه و انقلاب (جلد اول)