رفت
تنها نه از خاطرات من
از جالباسی کهنه
از هوای گرفته اتاق
از دستگیره در
از راهپلهای که آمده بود
از صدای زنگ در به سرانگشتش
دیوانهوار عاشق بود
از شمعدانی گوشهی حیاط کوچکمان