برای چندمین بار گوشه ی چشمم را به زیر چپنم می دوزم و مطمین که می شوم شماره ی خودش هست، کلید ok را می زنم. چپنم را که کمی پس رفته است، دوباره روی شانه ام می کشم. بد است که این همه مردم متوجه شوند. لاکن نه، باز هم خاموش یا دور از دست رس. هنوزم در راه باشند؟ در این شش ساعت مگر این که مو تر عوارض کرده باشد، وگرنه حتما می رسیدند طالقان. مو تر هم عوارض می کرد باید اقلا یک تماس خو می گرفتند. اگر عوض فکرش نمی شد، منیر باید تماس می گرفت. همین قدر خو می گفت که کجاییم و چه طوریم. شور می دهد غضب آدم را. کاش که از رفقای شان شماره می داشتم. هرکدام شان را که می گیرم خاموش است و یا دور از دست رس. دل آدم را به هزار راه می برد. گرچه شاید گناه نداشته باشند و مو تر در جایی عوارض کرده باشد که موبایل ها آنتن ندهند...