یک روز صبح، شیر کوچولو که خیلی غمگین بود، در جنگل به راه افتاد تا چیزی را پیدا کند که بتواند با آن خوشحال شود. در راه به مار خالخالی رسید. او از شیر پرسید «صبح به این زودی کجا میروی؟» شیر گفت: «دنبال چیزی که خوشحالم کند». مارهم به دنبال او راه افتاد. آن دو با هم به طوطی رسیدند. طوطی هم با فهمیدن ماجرا دنبال آنها راه افتاد. در طول مسیر به فیل، جوجه مرغابی، لاکپشت و چند حیوان دیگر هم رسیدند. آنها نیز به همراه گروه راه را ادامه دادند. بعد از گذشت مدتی، شیر کوچولو به اطرافش نگاه کرد و ناگهان شروع به خندیدن کرد. دوستان او دلیل خندهاش را پرسیدند. شیر کوچولو که حالا خوشحال بود گفت وقتی شما درکنارم هستید من دیگر غمگین نیستم و به دنبال چیزی که خوشحالم کند نمیگردم. داستان حاضر برای گروه سنی «الف» تهیه شده است.
کتاب ماجرای شیری که غمگین بود