بالاخره خسته شدیم و از سر و کول ماشین پیر بالا رفتیم.از این طرف رفتیم بالا،از آن طرف آمدیم پایین.ماشین پیر خندید و گفت :وای قلقلکم ندهید فسقلی ها.