زنبور کوچولو دنبال کسی میگردد که با او ازدواج کند. او اول انگور را میبیند و به او پیشنهاد ازدواج میدهد؛ اما انگور نمیپذیرد؛ چون او موجودی بی آزار است و زنبور نیش دارد. مار هم این پیشنهاد را قبول نمی کند. زنبور میخواهد به عنکبوت پیشنهاد کند؛ ولی وقتی چشمش به تارهای به هم تنیده او می افتد، پشیمان میشود. سرانجام نزد گل میرود و پیشنهاد خود را مطرح میکند و گل خوشبو با کمال میل میپذیرد. زنبور از شیره گل عسل میسازد و برای او آواز میخواند.
کتاب اتل متل یه زنبوره