تلاقی ساده لوح با سالکی مجذوب و گفتگوی ساده لوح و سرمست ساده لوح فارغ از چهارچوب ها روش های مختلف را شناسایی می کند اندیشه های فلسفی استعدادهای ذهنی را باور می کند و قبل را به پختگی می رساند آدم معمولی معمولی می بیند و معمولی می اندیشد و معمولی عمل می کند و تنها تحت تاثیر بحران های درونی است که نگرش و بازتاب متفاوتی از خود نشان می دهد اما ساده و با دوباره اندیشی به چیزهای معمولی شناخت متفاوت و عمیق تری نسبت به آنها پیدا می کند عشق نیرویی برآمده از اصل و جوهره انسان این است که با جذب محتوای آگاهی آنچه شناسایی شده است و علاوه بر آنچه از دل شناسایی ها زاده می شود توان شناسایی شناخته و ناشناخته ها را افزایش می دهد عشق به هنگام برانگیختن قراردادها و عادتها را برنمی تابد و با شکافتن پوسته دانسته ها جوهره آنها را جذب می کند تا آدمی جنبه های عالمی را مشاهده کند که درون عالم عینی مستتر شده است عرف های زیادی در گذشته از حجاب و پس زدن حجاب سخن گفته اند دیدن آنچه در پس حجاب است اگر چه انسان را دچار شعف عظیمی می کند اما این به مفهوم آن نیست که طالب به وصل مطلوب رسیده است بلکه تنها جلوه ای از جلوه های معشوق را دیده است ساده لوح باید به چنان اقتداری برسد که با جذب یکی از جلوه های عالم دیگر خویشتن خویش را یکسره از یاد نبرد که شناخت هر جلو پیش درامد شناسایی جلوه ای دیگر است ساده و زیبا و زنده از برهوت اجتماع بیرون آمده هر تکه از وجودش معرفت و هر لحظه بودنش ارزشمند است... گروهی از کلمات آموختند... گروهی از رویاها آموختند... گروهی از سکوت آموختند... ساده لوح از قلب خود آموخت و اینگونه است که حضورش تعلیم است او می رفت تا حاکم بر همه چیز شود اما حاکم همه چیز اصلی ترین دارایی او را ربود دلش را از آن پس ساده لوحش نامیدند... ساده لوح بودن یعنی واقع شدن در نقطه بازگشت ناپذیر سلوک...