تا حالا پله بازی کرده اید؟ یک روز از پدر و مادر و خواهرم خواستم که به حیاط بیایند و روی پله های حیاط بازی کنیم. وقتی هرکدام از ما روی پله نشستیم و شبیه یک قطار پله پله شده بودیم ناگهان گربه خانه هم آمد و گفت : «میو!» یعنی. من هم میخوام بازی کنم!. اما پلهها تمام شده بود. با این حال پدرم فکری کرد و گفت:… .
کتاب پله بازی