سارا هیچ دوست ندارد که تعطیلات نوروزیاش را با کلی رختخواب و یک چادر مسافرتی در چالوس بگذراند. آن هم وقتی که دوست و همکلاسیاش به چالوس آمده و ممکن است بخواهد او را ببیند؛ اما برادر دوقلویش پارسا عاشق مسافرت است.
توی این سفر پرماجرا، غم، شادی، دردسر، بدشانسی، خوششانسی، ترس و وحشت به هم آمیخته است و مسافران داستان با آدمهای جدید و موقعیتهای خندهدار زیادی روبهرو میشوند. نصبالهها در این سفر، توی سیل و آتشسوزی گیر میکنند، با دست خونین ملاقات میکنند، ورد مخصوص مبارزه با جن اختراع میکنند و خلاصه از پس همهچیز برمیآیند؛ اما هر اتفاقی که میافتد باور کنید که آنها ممکن است بدشانس باشند؛ اما خنگول نیستند.
کتاب خنگول نیستیم،بد شانسیم!