در مرگم بود که قاریها شرارتهایم را میخواندند. گفتم دوباره آمدم. آخرین شرارتام بُریدن زبانِ قاریها بود که آرزویشان مُردن من است. ص ۲۱۶ از کتاب با تشنگی پیر میشویم.
عجب اشعاری و عجب سرگذشتی...