جسد مسعود روی میز بلند و سفید و سردی قرار داشت. لباس به تن نداشت و قسمت عمده ی بدنش در زیر یک ملافه پنهان بود. علوی به چهره ی مقتول نگاه کرد. دیگر حالا خیلی ها از نیش قلم او آسوده شده بودند. چهره ی مقتول رنگ پریده بود و خونابه ی رقیقی در محل زیر سرش دیده می شد. گلوله ای که باعث مرگ مسعود شد به شقیقه ی او خورده بود…